سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درباره لیسه جهانملکه

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 1:2 عصر

لیسه جهانملکه

 ولایت باستانی غزنی

این لیسه بنام جهانملکه دختر سلطان مسعود بن سلطان محمود میباشد. این شاهدخت ادیب سخنور در شعر و شاعری استعداد عالی داشت. از زمره زنان دانشمند و آراسته به فضل ودانش بوده و برگزیده عصر خود به شمار میرفت . جهانملکه دارای طبع شعری روان بوده و اینک نمونه کلام او :

 

ای نور دیده ، دیده گرد  جهان   دویده                       

            تا در جهان خوبی یاری  چو  تو  گزیده

دل زاشتیاق وصلت از جام ملول گشته                         

        جان در هوای مهرت از غم به لب  رسیده

صد بار خار هجرت دریای دل دل شکسته             

        از بوستان وصلت   هرگز   گلی   نه چیده

تا کلک صنع ایزد   نقش   وجود   بسته                       

        چون تو   ملک  نهادی  هرگز نیا   فریده

جانا  خبر  نداری   کین   خسته   فراقت                       

         تا دیده دیده رویت  سیلاب  اشک  رانده

دل رایگان بداده غم را به جان  خریده                            

        تا جان گزیده مهرت از جان  طمع   بریده

تا چشم نیم مستت بر جان   کمین  نهاده

هستم ز بهر هجران چون ابرویت خمیده

 

لیسه عالی جهانملکه در سال 1337 خورشیدی در شهر باستانی غزنی به شکل ابتدایی در باغچه ملا عبدالسلام عالمی در عقب بالا حصاردر مسیر راه دروازه کینیک و قلعه پس حصار تاسیس گردید .در آن وقت والی غزنی سید عباس خان و مدیر معارف الیاس الدین خان بود.

در این مکتب یک سر معلم و چند نفر استاد از طبقه ذکور ایفای وظیفه میکردند . بعد از انتقال ادارات حکومتی از شهر کهنه به شهر نو غزنی مکتب جهانملکه اول در مقابل قوماندانی امنیه غزنی بعد در منده یی قند در تعمیر سید حسین عالمی انتقال کرد و نظر به تراکم تعداد داخله از آنجا در سر کاریز جاده بزازی انتقال نمود . بعداً اعمار تعمیر جدید لیسه جهانملکه  به ساحه 15 جریب در سال 1348 آغاز شده و در سال (           ) در زمان سردار عبدالعزیز خان والی افتتاح گردید.

لیسه جهانملکه در سال 1343 از ابتدایه به دوره متوسطه ارتقا نمود. از آمران فعال آن خانم جمیله " رایق " بود و از استادان مشهور آن مرحوم عبدا لله خان، استاد غلام نقشبند خان و استاد غلام رضا خان می باشد.  در سال 1346 خورشیدی مکتب جهانملکه  به لیسه ارتقا نمود و اکثر فارغان دوره متوسطه ان بصفت معلم در ان لیسه پذیرفته شدند .

 بعد از تشکیل لیسه ، جهانملکه سیر صعودی خویش را پیمود ه و دران یک لابراتوار و یک باب کتابخانه برای استفاده شاگردان تاسیس گردید. در سال 1348 خورشیدی به تعداد یازده نفر اولین دور شاگردان صنف دوازدهم ازین لیسه فارغ و یک تعداد انها به صفت معلم ایفای وظیفه نموده وتعداد دیگر آن شامل پوهنتون کابل گردیدند. این فارغین لیسه جهانملکه عبارت اند از :

 

1.    زبیده بنت امین الله خان

2.     عاقله بنت سید عبدالغفور

3.     معجوبه بنت فدا محمد خان

4.     شمس النبات بنت عبدالرسول خان  

5.     محبوبه بنت فدا محمد خان

6.     بادام گل بنت غلام غوث خان

7.     حبیبه بنت غلام سرور خان

8.     محسنه بنت محمد یونس خان

9.     ناجیه بنت  قاری ابوبکر

10.    کریمه بنت غلام سرور خان

11.    حبیبه بنت محمد شریف خان .

 

لیسه جهانملکه تا سال 1374 با وجود جنگ های ویرانگرهم فعال بوده است.  در سال 1375 خورشیدی دروازه های این لیسه مسدود گردید و تعداد زیادی شاگردان از نعمت تحصیل محروم گردیدند و لابراتوار ، کتابخانه ووسایل درسی تمامآ از بین رفتند و به جز اسکلت تعمیر لیسه چیزی دیگر باقی نمانده بود و در بین آن یک مدرسه دینی بنام جمع اولیا در سال 1376 ایجاد گردیده بود. این دوره یک دوره رکود فرهنگی و علمی به شمار میرفت.

 بلاخره بعد از کنفرانس بن و تشکیل دولت موقت افغانستان  در حمل 1381 خورشیدی لیسه جهانملکه بار دیگر به فعا لیت علمی و آموزشی آغاز نمود و تعداد زیادی شاگردان برای فراگیری تحصیل به این کانون علمی رو آوردند و تعداد شاگردانیکه قبلآ از تحصیل محروم گردیده بودند نیزمصروف آموزش گردیدند. تعداد استادان طبقه اناث به این لیسه از ریاست معارف معرفی و مقرر شده و به تدریس شاگردان مصروف گردیدند.

در سال 1381 باشروع مجدد لیسه جهانملکه آماری که از طرف ریاست معارف ترتیب گردیده بود،  این لیسه به تعداد داخله ( 1850) نفر دختر، تعداد شعبات آن (37) شعبه بوده که از طرف (26) نفر استاد طبقه اناث و یکنفر استاد از طبقه ذکور تدریس میشد .

در سال 1382 لیسه از طرف موسسه رسا ترمیم و از طرف موسسات خارجی در مورد چوکی و قرطاسیه مساعدت گردید . به نسبت کمبود اتاق های درسی یک تعمیر دیگر یک طبقه یی 18 اتاقه در جوار تعمیر سابقه از طرف موسسه یونیسف اعمار گردید ه و در سال 1383 خورشیدی افتتاح شد.

در سال 1382 ریس دولت اسلامی افغانستان حامد کرزی با تعداد از وزرا در سفر خویش نخستین مرتبه وارد لیسه جهانملکه گردیده و در سخنرانی هایش راجع به تحولات معارف و تربیه نسل های آینده تاکید نموده  و دو حلقه چاه عمیق برای رفع مشکلات آب نوشیدنی شاگردان از طرف موسسه(              ) آلمانی حفر گردید .

در سال 1382 خورشیدی تعداد داخله شاگردان (2400 ) نفر شاگرد بوده و در سال1383 خورشیدی داخله ان به  (4000 ) نفر شاگرد  رسیده بود.

لیسه جهانملکه در سال 1384 خورشیدی  به تعداد  داخله ( 4500) نفر دانش آموز از صنف اول الی صنف 12 می باشد که از طرف (68) تن استادان ورزیده طبقه اناث تدریس میگردد و دارای یکنفر مدیره بنام مستوره طبیبی ابراهیم زی و دو نفر معاون یکی معاون اداری ذولفقار خان "فیضی" ودیگری معاون تدریسی قایمه جان میباشد.

لیسه جهانملکه در سال جاری دارای (65) شعبه بوده که صنف اول دارای (9) شعبه صنف دوم (7) شعبه صنف سوم (10) شعبه صنف چهارم (15) شعبه صنف پنجم (5) شعبه صنف ششم (5) شعبه صنف هفتم (3) شبعه صنف هشتم (3) شعبه صنف نهم (2) صنف دهم (3) شعبه صنف یازدهم (1) شعبه صنف دوازدهم (1) شعبه می باشد.

لیسه جهانملکه دارای یک کتابخانه کوچک به تعداد 250 جلد کتاب و یک لابراتوار ابتدایی که از طرف موسسه (NAC) ناروی برای افغانستان مساعدت گردیده می باشد . استادان و شاگردان این لیسه علاقه خاص به علم و فرهنگ و ارتقای سطح دانش اکادمیک خود دارند . از نداشتن کتابخانه مجهز دچار مشکلات میباشند.

 درین لیسه یک کانون فرهنگی متشکل از استادان ادبیات و شاگردان تشکیل گردیده که توسط استاد کریمه جان "منگل" واستاد نجیبه جان "عشرتی" رهبری  می شوند و شاگردان را به نوشتن مقالات ، خطاطی و تشکیل کنفرانسها در داخل این لیسه تشویق مینمایند  و با انجمن فرهنگی حکیم سنایی نیز ارتباط دارند .

باید متذکر گردید که در لیسه جهانملکه از آغاز تاسیس تا حال اشخاص ذیل سمت آمر و مدیریت آنرا به عهده داشته اند که عبارت اند از : جمیله " رایق"، عبدالاحد خان  ، مرحوم عبدالجمیل اندر ، محمد عیسی خان ، نادیه جان ، فوزیه جان ، راضیه بینوا اختری ، غلام مصطفی خان ، عبدالروف خان و ثریا ملکیار.

فعلآ در لیسه جهانملکه شاگردان سه لیسه اناث مشغول اموزش اند . قبل از ظهر شاگردان لیسه جهانملکه و بعد از ظهر شاگردان لیسه نسوان شهر کهنه و شاگردان لیسه نسوان خواجه علی . این موضوع بیانگر مشکلات جای و کمبود اتاق های تدریسی برای دختران شهرغزنی میباشد


ذوالقرنین

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 1:0 عصر

به راستی ذوالقرنین قران کریم چه کسی است از قران بر می اید که ذوالقرنین پادشاهی دارای ملک و قدرت بوده است که غرب و شرق دنیا را در نوردیده است و میان قوم یاجوج و ماجوج سدی ساخته است این جانب می خواهم ثابت کنم که ان کسی نیست جز کورش کبیر.....که در تمام طول تاریخ هیچ مورخی از او به بدی یاد نکرده است حتی دشمنان ایران.........

مگابوزس که بود و چه نقشی در به سلطنت رسیدن خشایارشا داشت

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 1:0 عصر

مگابوزس مردی بود که نقش عمده ای در تاریخ ایران ان زمان و مخصوصا در به سلطنت رسیدن خشایارشا ایفا کرد او مردی بود که همواره از مرگ نمی هراسیده وی در زمان داریوش همواره همراه و یاور داریوش بزرگ بود.در زمان سلطنت داریوش بزرگ او ریاست قضات شاهی را به عهده داشت و موی را از ماست بیرون میکشید داریوش نیز به وی در امور قضاوت اختیار تام داده بود او همچنین عضو شورای سلطنت نیز بود .و اما نقش او در به سلطنت رسیدن خشایارشا .

هنگامی که داریوش در آخرین روزهای عمر خود به طرف مصر لشکر کشی می کرد و از دوستان خود خداحافظی می کرد در شورای سلطنت ولایت عهدی بعد از خود را خشایارشا اعلام کرد و بعد از امضا ان را در شورای سلطنت به مگابوزس داد وبالاخره پس از حرکت به طرف مصر (در قسمتهای قبل توضیح داده شد) در میانه راه داریوش بزرگ روحش به آسمانها پرواز کرد از یک طرف خبر به خشایارشا رسید که جلو تر از پدر به طرف مصر حرکت کرده بود و از طرف دیگر خبر به پایتخت رسیده بود در پایتخت ماسیتس و زوپیر کوچک (پسر زوپیر بزرگ) و با دخالت اریستون قدرت را به دست گرفتند و زوپیر بزرگ و مگابوزس قهرمان را به زندان انداختند (البته ناگفته نماند که زوپیر بزرگ نیز از مردان بزرگ تاریخ ماست) و اما بعد از چند روز که گذشت ماسیتس و یارانش تصمین گرفتند که با دسیسه ای این پیرمرد(مگابوزس) را با وعده پول و ثروت اغفال کنند تا در مراسمی بیاید و اعلام کند که داریوش پس از مرگش ماسیتس را جانشین خود معرفی کرده است اما این پیرمرد فرزانه فکر تازه ای به سرش زد و قبول کرد و اما در ان جمع که همه مردم جمع شده بودند و از چند روز قبل جارچیان خبر از ان داده بودند همه منتظر بودند تا مگابوزس بیاید و همه را از تشویش خارج کند بالاخره مگابوزس امد و بعد بالای منبری بلند رفت چندین نفر به دستور زوپیر کوچک همراه او بالا رفتند تا اگر طبق قرار قبلی عمل نکرد سریعا به او حمله کنند و او را بکشند( در ان روزگار مگابوزس در بین مردم از محبوبیت زیادی برخوردار بود) در بین افرادی که قرار بود به وی حمله کنند دختری دلاور نیز وجود داشت که صورت خود را پوشانده بود

قلب ماسیتس می تپید بالاخره مگابوزس لب گشود و گفت که داریوش بزرگ قبل از مرگش گزرسس(خشایارشا) را به جانشینی خود معرفی کرده است در همین هنگام ان افراد به وی حمله کردند اما دخترک شجاع راه انها را بست  و پیر مرد همه دسیسه های ماسیتس و دوستانش را بلند اعلام کرد در گیری زیادی در جمع به وجود امد دخترک نیز کشته شد و اما پیرمرد خود را از ان بالا به آغوش مردم انداخت و روحش به اسمانها پرواز کرد( البته دلاوری های مگابوزس و زوپیر بزرگ بسیار زیادتر از این حرفها بوده است اما در این صفحه نمی گنجد) و بالاخره مردم فهمیدند که خشایارشا جانشین پدرش شده است....

خدانگهدار مگابوزس قهرمان....

دیشموک بهشت گمشده

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 12:59 عصر

aa

همانطور که میدانید استان کهگیلویه و بویراحمد به سرزمین چهار فصل معروف است و این بدان علت است که در یک زمان واحد شما می توانید چندین  آب و هوای متفاوت را در این استان تجربه کنید.از گرمترین  آب و هوا گرفته تا خنک ترین آن درست در یک زمان. 

به دلیل شرایط آب و هوایی، این استان به دو بخش گرمسیر و سردسیر تقسیم می شود.بخش گرمسیر چه به لحاظ وسعت و چه به لحاظ جمعیت از  بخش سردسیر بزرگتر  است.شهرهای این بخش به علت همجواری با استان خوزستان و نیمه بیابانی بودن اکثرآ دارای  آب و هوایی گرم هستند.این در حالی است که شهرهای سردسیری به علت قرار گرفتن در دامنه کوهها دارای آب و هوایی سرد و خنک هستند.

این دو بخش عبارتند از:

1.بخش  سردسیر:شهرستانهای بویراحمد و دنا

2.بخش گرمسیر: شهرستانهای کهگیلویه،گچساران و بهمئی

شهرهای بخش گرمسیری عبارتند از :دهدشت،گچساران،دیشموک،باشت،لیکک،چرام،لنده،قلعه رئیسی و سوق

به غیر از دیشموک تمامی شهرهای بخش گرمسیری دارای آب و هوایی گرم هستند و به جرات می توان گفت که تابستان این شهرها از اواخر اسفندماه شروع می شود.

اگر به نقشه بالا توجه کرده باشید میبینید که شهر دیشموک در محل تلاقی استان با دو استان همجوار یعنی خوزستان و چهارمحال بختیاری قرار دارد.مردم بخش دیشموک چه به لحاظ روابط قومی و خویشاوندی و چه به لحاظ داد و ستدهای اقتصادی دارای روابط تاریخی و تنگاتنگی با مردمان این دو استان هستند به ویژه استان خوزستان به خصوص شهرستانهای باغملک و رامهرمز که اکثریت بافت جمعیتی آنها را بهمئی ها تشکیل میدهند.

فاصله دیشموک با شهر صیدون(از توابع شهرستان باغملک خوزستان)تنها 50 کیلومتر است که هم اینک کار احداث جاده آن در حال پیگیری است که بهره برداری از آن می تواند باعث پیشرفت منطقه و حتی استان باشد و میتواند تاثیری شگرف بر شکوفایی تواناییهای بالقوه بخش دیشموک داشته باشد.

بر خلاف دیگر شهرهای گرمسیری ،دیشموک  نه تنها دارای هوایی به مراتب خنک تر از آنهاست بلکه در تابستان از بسیاری از شهرهای سردسیری استان نیز سردتر  و خنک تر می باشد.در هنگام سفر به شهر دیشموک به راحتی میتوان این تفاوت دمای محسوس را  احساس کرد.دمایی که قابل مقایسه با هیچ یک از شهرهای ذکر شده نیست،حتی قلعه رئیسی که در 25 کیلومتری شهر دیشموک قرار دارد دارای هوایی کاملا گرم و غیر قابل مقایسه با دیشموک می باشد.و تنها به خاطر همین تصور دو بخشی بودن استان است که افرادی  که نخستین بار قصد سفر به شهر دیشموک را دارند انتظار هوایی گرم را دارند.یعنی همان تصوری که از دیگر شهرهای منطقه دارند.و تنها با ورودشان به این شهر است که به وجود بهشتی گمشده در دامنه های کوههای  سر به فلک کشیده "دَل افروز "و "غارون" پی میبرند.شهری با آب و هوایی بسیار دلنشین و آکنده از چشمه های گوارا - باغات سرسبز و پر ثمر و مردمانی صادق و میهمان نواز و مکان های دیدنی از جمله قلعه تاریخی شهر-سنگ آستودان-پیر پلنگ -دریاچه دیشموک(برم سوره) و ....

و شاید این بزرگترین نعمت خدادادی است که شهر دیشموک از آن بهره مند شده است.شهری که با وجود قرار گرفتن در منطقه گرمسیری و همجواری با استان گرم خوزستان در فصل تابستان یکی از خوش آب و هواترین شهرهای سرزمین چهار فصل می باشد و به واسطه چنین موهبتی  و همچنین دارا بودن مکان های تفریحی - کردشگری و زیارتی از جمله بقعه متبرکه امامزاده میرسالار (ع) می تواند به یکی از قطبهای توریستی استان بدل گردد.


بازی های محلی دیشموک

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 12:59 عصر

 

با سلام

در این صفحه قرار بر این داریم تا

بازی های محلی دیشموک

را به هموطنان عزیز معرفی کنیم

با ما باشید

 

به نظر شما تصاویر زیر مربوط به کدام یک

از بازی های محلی شهر دیشموک می باشد؟

 

 

aa

اول نام چندتا از بازی های محلی دیشموک را برایتان مینویسم تا بعد!

1.الختر(alakhtor):پسرانه

2.کل کله برد(kel kela bard):پسرانه

3. بویک بازی(bavick bazi):دخترانه

4.گرناو(gornav):پسرانه

5.تپ تپو(tap tapu):مشترک

6.قل"گل"(ghol):دخترانه

7.هپرون(haparon):مشترک

8.پشکل و غار(peshkel va ghar):مشترک

9.جیرو(jiroo):پسرانه

10.چو تق تق(chu tagh tagh):مشترک

11.چو کلی(chu keli):پسرانه

12. تقله تماس(taghele tamas):مشترک

13.کله ور وانک(kela var vanak):پسرانه

14. شاه داد(shah dad):مشترک

15.حلاجی (halaji):پسرانه

16.خس اشکن (khas eshkan):پسرانه

17.هلی لکو(heley lakoo):مشترک

18.کوس(kus):پسرانه

و اما بعد...

 همانطور که میبینید عکس بالا شامل یک صفحه (مقوایی و یا چوبی)4 ستونه می باشد که دو ستون وسط آن از 1 تا 12 شماره گذاری شده است و در هر طرف آن12 عدد ریگ و 12 تا شیشه قرار دارد.دو قطعه چوب مکعبی هم که حکم تاس را دارند و بر روی آنها اعداد شش و چهار و کوس(معادل عدد یک که به شکل زیگزاگ بر روی مکعب حک شده است)مشترک هر دو هستند و عدد دو مخصوص یکی و عدد سه هم بر روی دیگری حک میباشد.

این ها ملزومات شروع بازی مفرحی است بنام کوس(kus) .

شیوه بازی بدین شکل است....


پارس، روح باستانی ایران

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 12:57 عصر

نشریه آمریکایی نشنال جئوگرافیک در آخرین شماره خود مقاله ای با عنوان «پارس، روح باستانی ایران» به چاپ رسانده است که در آن نویسنده به شرح سفر خود به ایران و نقاط باستانی آن می پردازد و اینکه ایرانیان تا چه اندازه هویت خود را در پیوند با ایران باستان می بینند. 

نویسنده این مقاله، مارگریت دل گوویدیچه است که با تشریح سفر خود به تخت جمشید، مقر امپراتوری هخامنشی، می نویسد: آنچه که بیش از همه در ویرانه های پرسپولیس (تخت جمشید) جلب توجه می کند فقدان نمادهای خشونت است. در میان سنگ تراشی های این بنا شمایل سربازان را می بینید بدون آنکه در حال جنگ باشند، اسلحه ها را می بینید بدون آنکه در حالت حمله باشند. پیکره های دیگر صحنه اجتماع مردم از ملل گوناگون را تصویر کرده اند که با حمل هدایا و چهره هایی صلح طلب دست بر شانه یکدیگر نهاده اند. 

در دوران باستان که به خشونت و جنگ های بی رحمانه شهرت دارد، به نظر می رسد تمدنی که مرکز آن تخت جمشید بود سرزمینی آرام و در برگیرنده مردمان گوناگون بوده است. امروزه برای بسیاری از ایرانیان این ویرانه ها یادآوری مهم از اجداد باستانی آنهاست و اینکه آنها چگونه می زیستند و چگونه رفتار می کردند. 

این نشریه آمریکایی خاطر نشان می کند: پارس یک امپراطوری بزرگ بود که با تصرف سرزمین های دیگر قدرت خود را تثبیت کرد ولی در عین حال شاید اولین امپراطوری باشکوه دوران باستان و پیشرفته ترین تمدن آن دوره هم بود. 

نویسنده مقاله می گوید: در سفر خود به ایران در جستجوی پاسخ به این سوال بودم که ایرانیان امروزی تا چه حد هویت خود را در پیوند با ایران باستان می بینند. در عین حال برایم جالب است بدانم کشوری که در غرب به عنوان خطری برای صلح و با حکومتی یاغی تلقی می شود در درون چگونه است و خود را در دنیای امروز چگونه می بیند. 

وی با تشریح هویت ملی ایرانیان می گوید: هویت ایرانیان از عناصر گوناگونی تشکیل شده، بخشی هویت باستانی ایرانی است، بخشی هویت اسلامی و بخشی دیگر متاثر از الگوهای غربی است. نکته در این است که این عناصر گاه متضاد همه با هم در وجود ایرانیان جمع شده اند. 

نویسنده سپس سفرنامه خود را بازگو کردن داستان آن گروه از ایرانیانی می داند که سعی می کنند تمام هویت خود را با عناصر به یادگار مانده از ایران باستان توضیح دهند. 

به گفته وی، این ایرانیان، شعر و شراب و عشق و ترانه را می ستایند هرچند در محیطی زندگی می کنند که عناصر فرهنگی دیگری بر آن غالب است.

انطباق به شیوه ایرانی 

در مدتی که من در ایران بودم دو دانشگاهی ایرانی تبار آمریکایی به اتهام تحریک به اقدامات ضد حکومتی در ایران بازداشت شده بودند. آنها البته بعدا آزاد شدند. در آمریکا از من می پرسند مدتی که در ایران بودی نگران نبودی؟ اما در ایران من مهمان ایرانیان بودم و این یعنی بهترین و محترمانه ترین موقعیت. 

در ایران همه چیز و بهترین چیزها برای مهمان است. هر جا که پا می گذاشتم میزبانان در نهایت لطف به من توجه و کمک می کردند. هر چند در نهایت دریافتم که بخشی از این رفتار به قول خود ایرانیان تعارف است که در فرهنگ آن مردم بسیار ریشه دار است. 

در عین حال به سختی می توان از نیت واقعی افراد در پس این پرده تعارف با خبر شد. به قول یک فعال سیاسی ایرانی که در تبعید زندگی می کند، ایرانی ها به دلیل فشار نظام های سیاسی در طول تاریخ و برای پرهیز از مواجهه با خطر به خوبی آموخته اند که در هر شرایطی نیات حقیقی خود را برملا نکنند. 

جغرافیا، سرنوشت تاریخی 

در حقیقت تاریخ طولانی ایران مملو از جنگ، اشغال و مبارزه با بیگانه است و دلیل آن موقعیت جغرافیایی این سرزمین است. ایران در مرکز هر محوری است که قدرت و تمدن های شرقی را به مدیترانه یا قدرت های غربی وصل می کند. هر کشمکش نظامی، داد و ستد تجاری و یا امتزاج فرهنگی که بین این قدرت ها در طول 25 قرن گذشته روی داده، تاثیر خود را بر ایران برجای گذاشته است. 

عامل دیگر ثروت و موقعیت استراتژیک این سرزمین است. امپراطوری ایران باستان سه بار توسط سه سلسله مختلف تاسیس و بعدها به دست دشمن نیرومند تر سرنگون شد. این سرزمین حمله و اشغالگری اعراب، مغول ها و ترک ها را تجربه کرده است. 

با این وجود از نگاه آن دسته از ایرانیان که خود را با هویت باستانی – ملی تعریف می کنند اشغال و سلطه اعراب بیش از همه تاثیر گذار بوده است. تلاش برای حفظ هویت ایرانی و یا احیاء آن پس از هر اشغال خارجی، از نگاه ایرانیان ملی گرا کلید نجات فرهنگ این کشور بوده است. 

آنها می گویند در طول تمام این دوره های اشغال نتیجه همیشه این بود که قوم متجاوز در فرهنگ ایرانی حل می شد نه اینکه فرهنگ ایرانی تابع فرهنگ متجاوز شود. ایرانیان به این ظرفیت فرهنگی خود که ناشی از انعطاف پذیری آن و هوشمندی رهبران آن است می بالند.

به آراتا خوش آمدید 

شواهد باستان شناسی نشان می دهد که اولین ساکنان دائمی حدود ده هزار سال پیش در ایران مستقر شدند و به گفته برخی، نام «ایران» از کلمه آریایی سرچشمه می گیرد، که قومی بود که حدود 1500 سال قبل از میلاد از شمال به سرزمین امروزه ایران مهاجرت کرد. 

صدها لایه تمدن های اولیه در خاک ایران روی هم انباشته شده است و مسلما باستان شناسی در آینده شواهد بیشتری از جزییات آن را روشن خواهد کرد. 

تازه ترین مورد از این کشفیات در حوالی شهر جیرفت بوده که نشانه هایی از تمدن پنج هزار ساله را در آن منطقه کشف کرده است. تمدنی به قدمت تمدن اولیه بین النهرین. برخی از کارشناسان باستان شناسی با اشاره به شواهد بدست آمده از این منطقه حدس می زنند که این بازمانده تمدنی است به نام «آراتا» که موجودیت آن به حدود 3700 سال قبل از میلاد باز می گردد. 

در مطالعات باستان شناسی، آراتا معروف است به ناحیه ای که بسیاری از اشیا و صنایع دستی از آنجا به بین النهرین رسیدند.

نوستالژی ابرقدرت 

آنچه که از دوران ایران باستان در ذهنیت امروز ایرانیان بیش از همه یادآوری می شود نقش امپراطوری ایران در پایه گذاری مفاهیمی مثل آزادی و حقوق بشر است. 

به اعتقاد ایرانیان، امپراطوری هخامنشی با پیروان سایر ادیان و اقلیت های نژادی مدارا می کرد. در قلمرو این امپراطوری که در اوج خود از رودخانه ایندوس در هند تا سواحل مدیترانه در فلسطین و مصر را در بر می گرفت بیش از 20 ملت متفاوت در آرامش و تحت حاکمیت پاسارگاد مرکز امپراطوری زندگی می کردند. 

برخی از کارشناسان می گویند تبدیل شدن موضوع برنامه هسته ای دولت به یک شعار یا خواسته ملی شاید نمونه ای از همین نوستالژی باشد. با وجودی که در طول تاریخ بارها مرزهای سرزمین پهناور ایران کوچک و کوچکتر شده اند ولی آن پیش زمینه تاریخی که روزی ایران ابرقدرتی بود در ذهنیت بسیاری از ایرانیان عمل می کند. 

سابقه این دوران پرشکوه به پادشاهی کوروش باز می گردد و سمبل آن استوانه ای سفالی است که روی آن فرمان کوروش حک شده. اصل این استوانه در موزه بریتانیا در لندن و یک کپی آن در مقر سازمان ملل در نیویورک است. 

روی این استوانه، متنی به خط میخی حک شده که به منشور کوروش مشهور است و در آن پادشاه ایران با ممنوع کردن برده داری و سرکوب در هر شکل آن، ممنوع کردن غصب اموال مردم و دادن حق انتخاب به ملت ها برای پیوستن به قلمرو امپراطوری، احترام حکومت ایران باستان را به مبانی آزادی و حقوق مدنی به نمایش می گذارد. 

این متن از نگاه سیاسی اولین منشور حقوق بشر و مدنیت در تاریخ است. 

اما در دهه های اخیر که ایران به دلایل سیاسی، حداقل در غرب، چهره دیگری پیدا کرده ایرانیان می کوشند خود را از این کلیشه ها دور کنند. اولین چیزی که بسیاری از ایرانیان به یک شهروند کشورهای غربی می گویند این است: ما ایرانی هستیم و نه عرب. 

و شاید به همین دلیل است که به گفته برخی مورخان، ایرانی ها با وجود تبعیت از دین اعراب در نهایت با وجود حفظ مسلمانی به دنبال ساخت مذهب دیگری بودند که در چارچوب اسلام، آنها را از اعراب متمایز سازد و آن مذهب شیعه بود. 

وجهه ملی فردوسی 

زبان ایرانیان فارسی است. هرچند این زبان از عربی تاثیر فراوانی گرفته ولی جوهره آن پارسی کهن است. ایرانیان حفظ و احیای زبان خود را مدیون فردوسی می دانند. فردوسی برای ایرانیان مثل هومر برای یونانیان است. 

ایرانیان شاعران خود را می ستایند از فردوسی گرفته تا حافظ، سعدی، رومی (مولانا) و عمر خیام. زبان شعر و ادبیات در زمان اشغال ایران در طول تاریخ وسیله مقابله با مهاجم و حفظ هویت ملی بود. 

شاهکار فردوسی کتاب شعر طویلی است به نام «شاهنامه» که در برگیرنده داستان های حماسی دوران حکمرانی 50 پادشاه ایران است که در نهایت با هجوم اعراب به پایان می رسد. 

در این ماجراها همیشه نقش شخصیت پهلوانان و قهرمانان ایران از نقش پادشاه مهمتر و ارزنده تر است. شاهنامه چنان محبوب است که تقریبا هر ایرانی از هر قوم و تبار با هر حدی از آشنایی با کتاب و ادبیات بخشی از داستان های آن و ابیاتی از اشعار آن را در حافظه خود دارد. شاید حفظ یکپارچگی ایران بعد از 25 قرن و این همه حوادث تاریخی را باید مدیون یگانگی زبان آن دانست. 

ولی شاید بتوان به این نتیجه نیز رسید که ایرانیان به این عادت کرده اند که خود را با شرایط دشوار سیاسی، از اشغال خارجی گرفته تا سلطه حکومتی نامطلوب، انطباق دهند بدون آنکه از آرزوها و ارزش های فرهنگی خود دست بردارند. 

برای آنها پس از حدود 10 قرن هنوز فردوسی سمبل این انطباق است، به این معنا که «بیگانه» یا «خصم» ممکن است خاک من را کنترل کند ولی درون من همیشه مستقل و ایرانی خواهد ماند.

کشف کتیبه خارکی مربوط به هخامنشیان

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 12:57 عصر

                   تبه کشف شده

خبرگزاری میراث فرهنگی - گروه میراث فرهنگی - حسن ظهوری - باستان شناسان با کشف کتیبه ای در جزیره خارک واقع در خلیج فارس به خط فارسی باستان و متعلق به دوره هخامنشی از آن به عنوان سند محکمی مبتنی بر نام گذاری خلیج فارس یاد می کنند.
علی اکبر سرافراز، یکی از باستان شناسان سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان بوشهر با بیان این مطلب به میراث خبر افزود: «هر چند پیش از این نیز نام خلیج فارس برازنده ترین نام بوده است اما با کشف کتیبه ای به خط فارسی باستان و متعلق به دوره هخامنشیان می توان از این نام گذاری با سند محکم دیگری دفاع کرد».
کتیبه ای به خط فارسی باستان روز چهارشنبه 23 آبان امسال در پی احداث جاده ای در جزیره خارک از زیر خاک نمایان شد. کارشناسان در نخستین مطالعات خود روی این کتیبه، قدمت آن را به دوره هخامنشی تخمین زدند.
سرفراز به میراث خبر گفت: «کشف این کتیبه سنگی در جزیره خارک آن هم زمانی که بر سر نام خلیج فارس بحث های متعددی در دنیا به راه افتاده است را می توان به شکل یک معجزه دید. این کشف بی شک یکی از مهم ترین یافته های باستان شناسی برای اثبات نام خلیج فارس خواهد بود». (نقل از سایت میراث فرهنگی)

 


تمدن جیرفت

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 12:57 عصر

تمدن جیرُفت یا شهرنشینی جیرُفت نام یافته‌های باستانشناسی تازه‌ای‌ست که در استان کرمان ایران در 28 درجه و 48 دقیقه پهنای جغرافیایی و درازای جغرافیایی 57 درجه و 46 دقیقه در نزدیکی جیرفت و هلیل‌رود به دست تیمهای چند ملیتی باستانشناس در دست بررسی و پژوهش است. یافتن چنین نقطه‌ای افقی تازه در یافته‌ها و نگره‌های باستان‌شناسان درباره تمدن خاورمیانه گشود.

این تمدن مربوط به 7000 [1] [2] [3] [4] [5] [6]سال پیش (پیش از تمدن بین النهرین) است. و به این طریق به عنوان کهن ترین تمدن شرق شناخته می‌شود که در دشت خوش آب و هوا و حاصلخیز هلیل رود سکنی داشته اند. در این محل چند لوحه گلی یافت شده و به خطی هندسی روی آن مطالبی نوشته شده که هنوز رمز گشایی نشده ولی در کل روایت‌گر آنست که این مردم مخترع خط و زبان بوده اند نه سومریان. پیش از این پنداشته می‌شد اولین مخترعین خط? ابتدا سومریان (3600 پ. م.) و سپس ساکنان نواحی جنوبی میان‌رودان و تمدن ایلام در خوزستان باشند. [7] [8] [9] [10] [11] [12] [13] [14] [15] وسایل به دست آمده از این تمدن تا به امروز بیشتر ظروف سفالی و سنگی، قطعات سنگ صابون و گاه وسایل مفرغی را شامل می‌شود. اهم صنعت منطقه همان کنده کاری روی سنگ صابونی است که دارای ظرافت خاص است و موارد کاربردی و زیبایی شناختی را در بر میگیرد. در روی این قطعات تصاویری از قبیل انسان، بز و گوسفند، نخل، مار و عقرب وجود دارد که البته تصاویر مار و عقرب معمولتر است. نکته دیگری که قطعات سنگ صابونی این منطقه را از سایر مناطق و تمدنهای دیگر جدا می‌کند چشم درخشان و مرصع کاری روی قطعات است. در برخی طرحها دیده می‌شود در دور تا دور ظرف چند حیوان در هم تنیده وجود دارند که برای کنار هم قرار دادن آنها نیاز به محاسبات پیچیده بوده.


زندگی نامه زرتشت

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 12:57 عصر

درین نوشته بگونه ای کوتاه آورده می شود که زرتشت از چه و چگونه ساخته شد و برای چه پا بدین دنیا گذاشت و دلیل مبارزه اش چیست.

از انروز که اهریمن بد نهاد به جنگ با هرمزد آغاز کرد ، شش هزار سال گذشته بود و درین مدت، اهرمن دوبار با (آفات و دیوان و تاریکی و بیماری و درد و نیاز و خشم و دروغ) به جهان هورمزد کمین زده و آب و خاک و گیاه و حیوان و مردم را آزار کرده بود. در سه هزار سال سوم، هورمزد برای رهایی ازین آفت ها ، زرتشت را به این گیتی فرستاد و دین و آیینهای خود را به او سپرد تا مردمان را به سوی نیکی راهبری کند و جهان را به راستی و پاکی و آبادانی از شر و بدیِ اهریمن آزاد گرداند تا پیروزی هورمزد به انجام برسد. در پایان آن سه هزار سال، (رستاخیز) خواهد شد و بدی و زشتی و ناپاکی از میان بر خواهد خاست و دست اهریمن تا ابد از دامان آفریدگان اهورامزدا کوتاه خواهد شد و جهان، پاک و فرِ نخستین را باز خواهد یافت.

بنابر گفتارهای زرتشتی ، برای زادن زرتشت سه چیز از جهان بالا بهم پیوست: نخست، فره ی زرتشت که فروغ و شکوه ایزدی بود، دوم روان بود و سوم، تن. اینک بهترست به تشریح هریک ازین سه عنصر و چگونگی همگون شدن انها برای زایش اشو زرتشت پرداخته شود تا خواننده ای که بتازگی به کاوش در دین زرتشت علاقمند شده است بداند که خوشحالی و شگفتی زرتشتیان از زایش اشو زرتشت از چه روست.

فره ی زرتشت

فره ی زرتشت را اهورا مزدا از «روشنایی بیکران» که در «سپهر ششم» بود بنا کرد و از آنجا به خورشید و از آنجا به ماه و از انجا به سپهر ستارگان که در زیر سپهر ماه بود، فرود آورد. از «سپهر ستارگان» ، فره ی زرتشت به آتشگاه خاندان «فِراهیم روان زُیش» فرود آمد. از آن پس ، آتشگاه فراهیم بدون نیازمندی به چوب و هیمه ، پیوسته و با فروغ بسیار می سوخت. فراهیم نیای زرتشت شد و فره ی زرتشت از اتشگاه خانه در وجود زن فراهیم که فرزندی را آبستن بود داخل شد. پس از چندی زن فراهیم دختری بدنیا اورد که نامش را «دغدوا» یا «دغدو» گذاردند. دغدوا همچون دیگر کودکان رشد میکرد و چون فره ی ایزدی را در وجود خود داشت چون چراغ میدرخشید و نور می پراکند.

از دیگر سو، اهریمنان که از زادن زرتشت بیم داشتند ، وسیله انگیختند تا فراهیم و دیگر مردمان گمان کنند که دغدوا ازینرو انچنان میدرخشد که با جادوگران راه دارد. پس فراهیم فریب خورد و دغدوا را از خانه و قبیله ی خویش راند. دغدوا در مسیر آوارگی خود به قبیله ی «سپیتمان» رسید و در خانه ی سرور قبیله فرود آمد. پس از چندی دغدو با «پوروشَسپ»، فرزند رئیس قبیله ازدواج کرد. بدین گونه بود که فره ی زرتشت از خاندان فراهیم به خاندان سپیتمان و پوروشسپ، پدر زرتشت رسید.

روان زرتشت

روان زرتشت را هورمزد بگونه ی «ایزدان بهشتی» آفرید. پیش از آنکه زرتشت به جهان زیرین بیاید، روان وی در جهان بالا میزیست. چون زمان زادن زردشت رسید «بهمن» و «اردیبهشت» از ایزدان مینوی و یاوران هورمزد، ساقه ی بلند و زیبایی از گیاه «هَوم» را از سپهر ششم که جایگاه روشنایی بیکران است، برگرفتند و بزمین فرود آمدند و آنرا بر سر درختی که دو مرغ برآن آشیانه داشتند فرود آوردند.

«مار»ی به آشیانه راه یافت و چوجه ی مرغان را فرو برد. آنگاه ساقه ی هوم، مار را کشت و مرغکان را رهایی بخشید. آنگاه روزی پوروشسپ که تازه دغدوا را بزنی گرفته بود درپی گله به چراگاه رفت . در راه ، بهمن و اردیبهشت بر او آشکار شدند و او را بسوی درختی که ساقه ی هوم برآن بود رهبری کردند. پوروشسپ بیاری این دو مهین-فرشته، ساقه ی مقدس را بدست آورد و آنرا بخانه برد و بزن خویش سپرد تا آنرا نگاه دارد.

تن زرتشت

گوهرِ تن اشو زرتشت از «آب و گیاه» بدست «خورداد» و «امرداد» ، دو ایزد دیگر از یاوران هورمزد ساخته شد. خورداد، «ایزد آبها» ست و امرداد ، «ایزد گیاهان». پس خورداد و مرداد در آسمان، ابر انگیختند و باران فروانی بر زمین بارید. چارپایان و مردمان شاد شدند و گیاهان، تازه و خرم گردیدند. مایه ی تن زرتشت، که خورداد و امرداد در باران نشانده بودندش، با قطرات باران بزمین رسید و در دل گیاه جای گرفت.

آنگاه پوروشسپ براهنمایی خورداد و امرداد، شش گاو پرمایه برداشت و به چراگاه برد. گاوان از گیاهانی که مایه ی تن زرتشت در آنها بود خوردند. بزودی پستانهای گاوان پرشیر شد و مایه ی تن زرتشت به شیر انها آمیخت. پوروشسپ گاوان را بخانه برد و به دغدو سپردشان تا انها را بدوشد. آنگاه زن و شوی اش ، ساقه ی گیاه مقدس هوم را که بیاری بهمن و اردیبهشت بدست آورده بودند ، نرم کردند و در شیر آمیختند و از آن خوردند.

بدین گونه؛ روان زرتشت و مایه ی تن وی در وجود دغدوا با فره ی زرتشت گرد آمد و پس از چندی زرتشت برای راهبری دین و آیین هورمزد در ششم فروردینگان از مادرش دغدوا در کنار دریای چی چست ارومیه زاده شد.


زبان ایران باستان

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 12:57 عصر


از زبانهای ایرانی کهن با دو زبان فارسی باستان و اوستایی به وسیله مدارک و کتب آشنایی داریم:

فارسی باستان: این زبان که فرس قدیم و فرس هخامنشی نیز خوانده شده، زبان رسمی آریاییان در دور? هخامنشیان بود، و با سنسکریت و اوستایی ارتباط نزدیکی دارد. مهمترین مدارکی که از زبان فارسی باستان در دست است، کتیبه های شاهنشاهان هخامنشی است که قدیم ترین آنها متعلق به «اریارمنه» پدر جد داریوش بزرگ ( حدود 610 ـ 580 قبل از میلاد، یعنی دوهزارو ششصد و هفده سال قبل از امروز) و جدید ترین آنها از ارد شیر سوم ( 358 ـ 338 ق. م. ) است. مهمترین و بزرگترین اثر از زبان فارسی باستان کتیبه غستان (بیستون) است که بامر داریوش بر سخره بیستون (سرراه همدان بکرمانشاه) بنا کرده است. این کتیبه ها به خط میخی نوشته شده و از مجموع آنها قریب 500 لغت به زبان فارسی باستان استخراج می شود. 

زبان اوستائی: زبان یکی از نواحی شرقی ایران بوده است، ولی به درستی معلوم نیست کدام ناحیه، و نیز روشن نیست که این زبان در چه زمان از رواج یافته است. تنها اثری که از این زبان در دست است اوستا کتاب مقدس زرتشتیان است. سروده های خود زرتشت گاثاها که کهن ترین قسمت اوستاست حاکی از لهج? قدیمی تری از این زبان است. دور ترین زمانی که برای پیدایش زرتشت میتوان قرار داد قرن ششم قبل از میلاد است. بنابراین زبان گاثاها تازه تر ازاین زمان نیست ولی میتواند بسیار قدیمتر باشد.

اوستا به خطی نوشته شده که به خط اوستائی مشهور است و ظاهراً به اواخر دور? ساسانی در حدود قرن ششم میلادی برمی گردد. به همین منظور از روی خط پهلوی اختراع گردیده و به خلاف خط پهلوی خطی روشن و ساده و وافی به مقصود است.

اوستا، کتاب دینی - تاریخی زرتشتیان در یک زمان نوشته نشده‚ بلکه چنانکه از چگونگی زبان و مضمون قسمتهای مختلفش پیداست در دورههای مختلف انشاء گردیده است. کتاب اوستا به مرور زمان توسط موبدان مختلف گردآوری و تهیه شده است و مرجع اصلی دینی زرتشتیان گاتها است. 

از زبانهای کهن دیگر اثر مستقلی هنوز به دست نیفتاده، ولی از وجود بعضی از آنها به وسیله کلماتی که در زبانهای دیگر به جا مانده و یا ذکری که مورخان کرده اند و یا به وسیله صورت میانه این زبانها، آگاهیم.

از این جمله یکی زبان مادی کهن ایران است که زبان شاهان سلسله ماد و مردم مغرب و مرکز ایران بوده است. در کتیبه های شاهان آشور از مردم ماد نام برده شده. کلماتی از این زبان در زبانهای یونانی و لاتینی باقی مانده، ولی منبع عمد? اطلاع ما از این زبان، کلمات و عباراتی است که درکتیبه های شاهان هخامنشی که جانشین شاهان مادی بودند به جای مانده است. 

دیگر زبانهای سغدی و خوارزمی و سکائی و پارتی است که از صورت میانه آنها مدارک کتبی در دست است و همه به نواحی شرقی فلات ایران تعلق دارند. در کتیبه های داریوش بزرگ نام شهرهایی که این زبانها در آنهارایج بوده یاد شده: سغد، خوارزم، سکا و پارت. همچنین از شهرهای دیگری چون هرات و رخج و بلخ نام برده شده که زبان جداگانه داشته اند. در مآخذ دیگر نیز به نام زبانهای بلخی و رخجی و هروی و مروزی و سگزی و کرمانی برمیخوریم که به تدریج از میان رفته اند.

زبانهای ایرانی کهن با زبانهای کهن هندوستان به خصوص زبانی که درسرودهای ودا، که قدیمی ترین اثر زبانهای آریائی است، به کاررفته نزدیکی و شباهت بسیار دارند. غالب افعال و پیشوندها و پسوندها و لغات اصولا یکی است. اما افعال و کلماتی نیز هست که مخصوص یکی از دو دسته است، مانند گفتن و سال و برف که تنها درزبانهای ایرانی دیده می شود. برای دریافتن شباهت اساسی این زبانها میتوان به ده عدد اول زبان سانسکریت و اوستائی توجه نمود:

در اصوات و قواعد صرفی نیز اصولا زبانهای کهن هند و ایرانی مشترک اند‚ولی چنانکه از مقایسه ده عدد اول نیز برمیآید بعض تفاوتهای اصلی دراصوات میان دو زبان وجود دارد که میتوان آنها را به عنوان میزان تشخیص به کار برد. 



زبان ایرانی میانه

زبانهای میانه، فاصل بین زبانهای کهن و زبانهای کنونی ایران اند. دشوار است بگوئیم زبانهای میانه از چه تاریخی آغاز میشود. اگر در نظربیاوریم که سیر و تحول زبان از صورتی به صورتی دیگر تدریجی است، این نکته نیز به دست میآید که تصور حد قاطعی میان زبانهای کهن و میانه و کنونی همیشه ممکن نیست.

میزان تشخیص زبانهای میانه اصولاً یکی تفاوت آنها نسبت به صورت قدیمی تراین زبانها عموماً ساده تر بودن، و دیگر متروک بودن آنهاست. اما ممکن است بعضی از زبانهای رایج در تحول محافظه کارتر از بعضی زبانهای متروک باشند. چنانکه پشتو و آسی از پارتی و فارسی میانه محافظه کارترند.

از کتیبه های شاهان اخیر هخامنشی می توان دریافت که زبان فارسی باستان از همان ایام رو به سادگی میرفته و اشتباهات دستوری این کتیبه ها ظاهراً حاکی از این است که رعایت این قواعد از رواج افتاده بوده است. بنابراین می توان مقدم? ظهور فارسی میانه را به اواخر دور? هخامنشی منسوب داشت یعنی حدود قرن چهارم پیش از میلاد.

اطلاع ما از زبانهای ایرانی میانه با کشفیاتی که از اوایل این قرن در آسیای مرکزی و چین حاصل شد افزوده گردید و چند زبان میانه که قبلا ازآنها آگاه نبودیم به دست آمد. فعلاً از زبانهای میانه، فارسی میان? پهلوی، زبان ساسانیان و زبان پارتی زبان اشکانیان و زبان سغدی و زبان سکائی ختنی و زبان خوارزمی شناخته شده است. قطعات کوچکی نیز به خطی مشتق از خط یونانی به دست افتاده که ظاهراً هپتالی و از زبانهای ایرانی است. از این گذشته بسیاری از کلمات از زبانهای پهلوی و پارتی که در دوره های ساسانی و اشکانی وارد زبان ارمنی شده از مآخذ عمده برای تحقیق زبانهای میانه ایران به شمار میرود.

زبانهای ایرانی را معمولا میتوان برحسب شباهت صوتی و دستوری و لغوی آنها به دو دسته عمده تقسیم کرد: دسته غربی و دسته شرقی.

زبانهای فارسی باستان و مادی و فارسی میانه پهلوی و پارتی و فارسی کنونی به دسته غربی تعلق دارند. زبانهای سغدی و سکائی و خوارزمی و آسی اوستی به دسته شرقی متعلق اند. زبان اوستائی از جهاتی به زبانهای دسته غربی و از جهاتی به زبانهای دسته شرقی شبیه است‚ ازاینرو منسوب داشتن آن به یکی از این دو دسته آسان نیست. از لحاظ موطن از زبانهای شرق ایران است.

این تقسیم بندی در زبانها و لهجه های امروزی ایران نیز صادق است، چنانکه پارسی و کردی و لری و بلوچی و لهجه های سواحل جنوبی خزر و لهجه های مرکزی و جنوبی ایران همه به دست? غربی تعلق دارند ولی پشتو زبان محلی افغانستان و یغنوبی بازمانده سغدی و لهجه های ایرانی فلات پامیر و آسی که مردم آن از مشرق به قفقاز کوچیده اند به دسته شرقی متعلق اند. لهجههای کافری افغانستان دنباله زبانی هستند که شاید حد فاصل میان زبانهای هندی و ایرانی بوده است‚ و از این جهت با هر دو دسته وجوه مشترکی دارد.

به طور کلی میتوان گفت که در زبانهای میانه، دستور زبان ساده تر شده و تصریف اسامی و صفات و ضمائر اگر از میان نرفته مختصر گردیده و دستگاه مفصل افعال با وجوه و حالات و زمانهای متعدد به سادگی گرائیده و به کار بردن حروف اضافه برای تعیین حالات مختلف اسم بیش از زبانهای کهن معمول گردیده و افعال مرکب رواج بیشتر یافته اند.

در زبانهای میانه دسته غربی تطور به سوی سادگی بیشتر پیش رفته است. درپهلوی و پارتی عملاً اسامی صرف نمیشوند، تثنیه از میان رفته است، تشخیص مذکر و مونث و خنثی نیز عملاً ناپدید شده در کتیبه های پهلوی بعضی اسامیبه y ختم میشوند که در پهلوی کتابی به صورت w درآمده است. 

در این دو زبان از ماده های اصلی فعل ماده مضارع که فعل امر و فعل التزامی نیز از آن ساخته میشود باقی مانده، ماضی و مشتقات آن، چنانکه در فارسی دری و غالب لهجه های کنونی ایران معمول است، از صفت مفعولی ساخته میشود، و این یکی از ممیزات مهم این زبان هاست. برای ادای معنی من گفتم در حقیقت عبارت گفته من با ضمیر ملکی به کار میرود.

این طرز بنا کردن فعل ماضی یکی از موجباتی است که در نتیج? آن در غالب لهجه های غربی ایران، و از جمله فارسی، ضمایر و صیغه های حالت اضافه اهمیت و تسلط یافته و غالباً ضمایر فاعلی و سایر ضمایر را به کلی از صحنه زبان رانده است. در فارسی، من، اصولا ضمیر ملکی است که از منا در فارسی باستان گرفته شده است. ضمیر فاعلی در فارسی باستان برای متکلم آدم است که درفارسی اثری از آن به جا نمانده‚ ولی در لهجه های شرقی ایران عموما و دربعضی لهجه های غربی مانند پارتی و خلخالی و تاتی اثر آن به جاست.

در مورد افعال لازم، صفت مفعولی با فعل معین، یعنی با زمان حاضر فعل ,ha = بودن، برای ساختن ماضی به کار میرود. در سوم شخص صفت مفعولی به تنهائی کار فعل را انجام میدهد. در پارتی سوم شخص جمع گاه با فعل معین و گاه بدون آن به کار می رود.

زبانهای دسته شرقی یعنی سغدی و سکائی ختنی و خوارزمی و آسی و پشتو و عده ای از لهجه های فلات پامیر در لغات و تغییرات صوتی و قواعد دستوری مشترکاتی دارند که آنها را از دسته غربی متمایز می سازد. از حیث مشترکات دستوری می توان فقدان کسره اضافه یا نظیر آن را در زبانهای شرقی ذکر کرد. هم چنین در ساختمان افعال میتوان مشترکاتی یافت، چنانکه در سغدی و خوارزمی صیغ? ماضی را می توان از ماده مضارع بنا کرد، به خلاف فارسی و پارتی که ماضی را همیشه از صفت مفعولی میگیرد و نیز این دو زبان کلمه کام را برای بنای فعل آینده و به عنوان معین فعل به کار می برند. 

زبان پارتی : زبان پارتی زبان قوم پارت از اقوام شمال شرقی ایران است و زبانی است که از جمله معمول اشکانیان بوده است. از این زبان دو دسته آثار موجود است: یکی آثاری که به خط پارتی، که خطی مقتبس از خط آرامی است، نوشته شده و دیگر آثار مانوی است که به خط مانوی، که مقتبس از خطسریانی است، ضبط گردیده است.

قسمت عمد? نوع اول، کتیبه های شاهان متقدم ساسانی است که علاوه بر زبان فارسی میانه به زبان پارتی و نیز به یونانی نوشته شده است. قدیمی ترین این نوع آثار، اسنادی است که در اورامان کردستان که به مهد ایران کهن مشهور است به دست آمده کتیبه کالجنگال نزدیک بیرجند به احتمال قوی متعلق به دوره ساسانی است. ازمهمترین این آثار روایت پارتی کتیبه شاپور اول بر دیوار کعبه زرتشت نقش رستم و کتیبه نرسی در پایکولی کردستان و کتیبه شاپور اول در حاجی آباد فارس است.

در این کتیبه ها مانند کتیبه های پهلوی عد? زیادی هزوارش آرامی به کاررفته که عموما با هزوارشهای پهلوی متفاوت است.

اسناد سفالی که در اکتشافات اخیر نسا، شهر قدیمی پارت که محتملاً مقبره شاهان اشکانی در آن قرار داشته، به دست آمده، به خط آرامی نزدیک به خط نسخه اورامان است. هنوز کاملاً مسلم نیست که زبان این اسناد پارتی است یا آرامی. اگر چنانکه محتمل است پارتی باشد می توان این اسناد را که متعلق به قرن اول پیش از میلاد است قدیمی ترین سند زبان پارتی شمرد.

آثار مانوی پارتی از جمله آثاری است که در اکتشافات اخیر آسیای مرکزی تورفان به دست آمد. این آثار همه به خطی که معمول مانویان بوده و مقتبس از سریانی است نوشته شده و به خلاف خط پارتی هزوارش ندارد و نیز به خلاف خط کتیبه ها که صورت تاریخی دارد، یعنی تلفظ قدیمی تری از تلفظ زمان تحریر را می نمایاند، حاکی از تلفظ زمان تحریر است. این آثار را میتوان دو قسمت کرد: یکی آنهایی که در قرن سوم و چهارم میلادی نوشته شده و زبان پارتی اصیل است، دیگر آثاری که از قرن ششم به بعد نوشته شده و محتملاً پس از متروک شدن زبان پارتی برای رعایت سنت مذهبی به وجود آمده هنوز اثری که قطعا بتوان به فاصله میان قرن چهارم و ششم منسوب دانست به دست نیامده است.

نسخی که از آثار مانوی به دست آمده عموماً متأخر از تاریخ تالیف و متعلق به قرن هشتم و نهم میلادی است. در خط مانوی حرکات به صورت ناقص ادا نموده شده است.

گذشته از آثاری که یاد شد، کلمات پارتی که در زبان ارمنی باقیمانده به خصوص از این جهت که با حرکات ضبط شده برای تحقیق این زبان اهمیت بسیار دارد. اگر آثار نسا را پارتی به شماریم، و همچنین با توجه به سند اورامان و پدیدآمدن خط پارتی در قرن اول میلادی به جای خط یونانی که از زمان سلوکیها رواج یافته بود میتوان گفت که زبان پارتی از اوایل قرن اول میلادی یا کمی قبل از آن قوت گرفته و زبان رسمی و درباری شاهنشاهان ایران بزرگ شده بود. انحطاط زبان پارتی را میتوان به بعد از قرن چهارم میلادی، یعنی پس ازجایگزین شدن سپاهیان ساسانی برای مقابله با حملات اقوام شمالی منسوب داشت.

از لهجه های موجود ایران هیچ یک را نمی توان دنبال? مستقیم زبان پارتی شمرد. لهجه های امروزی خراسان عموما لهجه های زبان فارسی است و زبان اصلی این نواحی در برابر هجوم اقوام مختلف و نفوذ زبان رسمی دوره ساسانی از میان رفته است، ولی زبان پارتی در دوره حکومت اشکانیان به نوبه خود در زبان فارسی میانه پهلوی تاثیر زیادی داشته که این تاثیر را در زبان فارسی امروز نیز میتوان دید.

فارسی میانه: از این زبان که صورت میانه فارسی باستان و فارسی کنونی است و زبان رسمی ایران در دوره ساسانی بوده آثار مختلف به جامانده است که آنها را میتوان به چند دسته تقسیم کرد: کتیبه های دوره ساسانی که به خطی مقتبس از خط آرامی، ولی جدا از خط پارتی، نوشته شده است. کتابهای پهلوی که بیشتر آنها آثار زرتشتی است و خط این آثار دنباله خط کتیبه های پهلوی و صورت تحریری آن است. عباراتی که بر سکه و مهر و نگین و ظروف و جز آنها به جا مانده است. آثار مانوی که به خط مانوی نوشته شده و همه از کشفیات اخیر آسیای مرکزی است. همچنین بایدکتیبه های منقوشی را که در کنیسه دورا یافت شده‚ و نیز مخطوطات پهلوی را که به خط تحریری شکسته بر روی پاپیروس به دست افتاده در شمار آورد. در هم? این آثار به جز آثار مانوی هزوارشهای آرامی به کار رفته است. خط کتیبه ها و خط کتابها و همچنین خط سکه ها و مهرها و نگینها خطوط تاریخی است یعنی حاکی از تلفظ قدیمی تر زبان است ولی خط مانوی تلفظ معمول زمان را منعکس میسازد.

آثار موجود زبان پهلوی مفصل ترین جزء ادبیات پیش از اسلام است و از این میان سهم عمده از آن آثار زرتشتی است. اکثریت آثارپهلوی کتابی، آثار زرتشتی است که غالبا در حدود قرن سوم هجری تدوین شده‚ هر چند اصل بعضی از آنها به دوره ساسانی میرسد.

مهمترین کتیب? زبان پهلوی کتیبه شاپور اول در کعبه زرتشت نقش رستم است. از کتیبه های دیگر میتوان کتیبه کرتیر موبد ساسانی را در نقش رجب و کعبه زرتشت و کتیبه نرسی را در پایکولی اطراف کردستان نام برد. از آثار پهلوی کتابی که خاص ادبیات زرتشتی است می توان به دینکرد و بندهشن ودادستان دینیک و مادیگان هزارداستان و ارداویرافنامه و مینوگ خرد ونامه های منوچهر و پندنامه آذرباد ماراسپندان و همچنین تفسیر پهلوی بعضی اجزاء اوستا نام برد. از آثاری که جنبه دینی بر آنها غالب نیست یادگار زریران و کارنامه اردشیر بابکان و درخت آسوریگ و خسرو کواتان وریذک و مادیگان شترنگ درخور ذکر است.

زبان فارسی کنونی دنبال? زبان پهلوی است. اما عد? زیادی لغات پارتیاز زمان تسلط اشکانیان در فارسی میانه، پهلوی و در نتیجه در فارسی کنونی راه یافته است. از این قبیل است کلمات فرشته، جاوید، اندام، افراشتن، خاستن و مرغ. همچنین پور در پهلوی پسر و مهر و چهر و شاهپور و فرزانه و پهلوان را باید طبق قواعد زبانشناسی از کلمات پارتی محسوب داشت.

زبان سغدی : این زبان در شهر سغد که سمرقند و بخارا از مراکز آن بودند رایج بوده است. سمرقند و بخار از مراکز مهم ایران بوده است که متاسفانه در روزگار قاجار به اشغال روس در آمد و امروزه نیز در تصرف کشوری ساختگی به نام ازبکستان قرار گرفته است . زمان سغدی زبان بین المللی آسیای مرکزی به شمارمیرفت و تا چین نیز نفوذ یافت. آثار سغدی همه از اکتشافات اخیر آسیای مرکزی و چین است.

آثار سغدی را میتوان از چهار نوع شمرد: آثار بودائی، آثار مانوی، آثارمسیحی، آثار غیردینی. از این میان آثار بودائی مفصلتر است. خط سغدی خطی است مقتبس از خط آرامی و در آن هزوارش به کار میرود، اما عده این هزوارشها اندک است. همه آثار بودائی و همچنین آثار غیردینی و کتیبه قربلگسون در مغولستان به خط چینی و اویغوری و سغدی، متعلق به قرن سوم هجری هم به این خط است. آثار مسیحی به خط سریانی و آثار مانوی به خط خاص مانویان نوشته شده. میان آثار بودائی و مسیحی و مانوی مختصر تفاوتی از حیث زبان دیده میشود که نتیجه تفاوت لهجه و تفاوت زمانی این آثار است. آثار سغدی مسیحی ظاهرا تلفظ تازه تری را نشان میدهد. خط اصلی سغدی که آثار بودائیبه آن نوشته شده مانند خط پهلوی خط تاریخی است و حاکی از تلفظ قدیمتری است.

زبان سغدی در برابر نفوذ زبان پارسی و ترکی به تدریج از میان رفت. ظاهرا این زبان تا قرن ششم هجری نیز باقی بوده است. امروز تنها اثر زنده ای که از زبان سغدی به جا مانده لهجه مردم یغنوب است که در یکی از دره های رود زرفشان بدان سخن میگویند و بازمانده یکی از لهجات سغدی است.

زبان سکائی ختنی : این زبان‚ زبان یکی از اقوام سکائی مشرق است که یک زمان برختن در جنوب شرقی کاشغر استیلا یافتند و زبان خود را در آن سامان رایج ساختند اطلاق نام ختنی به این زبان ازاینروست.

آثار زبان سکائی عموما متعلق به قرن هفتم تا دهم میلادی است و عبارت ازآثار بودائی، متون طبی، داستانها و قصص، نامه های بازرگانی، اسناد رسمی و غیر از اینهاست. قسمت عمد? این آثار ترجمه از سانسکریت، ولی قسمتی نیزترجمه از زبان تبتی و یا انشاء اصیل است. در آثار موجود این زبان میتوان صورت قدیمتر و صورت تازه تری تشخیص داد. صورت قدیمی تر این زبان از حیث دستور زبان به زبانهای ایرانی کهن شبیه است : اسم در هفت حالت صرف میشود و دستگاه افعال مفصل است، اما درصورت تازه تر سکائی صرف اسامی خیلی ساده تر شده است. تلخیص فوق العاده اصوات سکائی تازه یکی از ممیزات آن به شمار میرود.

زبان خوارزمی : زبان خوارزمی معمول خوارزم بوده و ظاهراً تا حدود قرن هشتم هجری رواج داشته است و پس از آن جای به زبان فارسی و ترکی سپرده. ترکی زبان غیر ایرانی است که در آذربایجان ایران رواج یافته است و متاسفانه به مرور زبان آذری کهن ایران را ریشه ای پهلوی دارد را از میان برده است. 

کشف آثار زبان خوارزمی، گذشته از کلماتی که ابوریحان بیرونی درآثارالباقیه ذکر کرده، به کلی تازه است. این آثار عبارت است از دو نسخه فقهی به زبان عربی که در آن عباراتی به زبان خوارزمی نقل شده و نیز لغت نامهای که برای توضیح عبارات خوارزمی یکی از این نسخ نوشته شده ولی مهمترین اثر زبان خوارزمی مقدمة ادب زمخشری است مشتمل بر لغات عربی و ترجمه خوارزمی است. آثار خوارزمی همه به خط عربی نوشته شده ولی هنوز خواندن و تعبیر آنها پایان نیافته خواندن آثار مختصری که از زبان قدیم خوارزم به خطی مقتبس از خط آرامی به دست افتاده هنوز ممکن نگردیده است. اشکال عمده ای که درخواندن عبارات خوارزمی مقدمة ادب وجود دارد این است که کلمات عموماً اعراب ندارد و نقطه گذاری آنها نیز ناقص است.

زبان خوارزمی با زبان اطراف یعنی زبان سغدی و سکائی و آسی نزدیک است.در زبان خوارزمی چنانکه از مقدمةادب ونسخ فقهی مذکور برمیآید عده ای لغات فارسی و عربی وارد شده که حاکی از تاثیر این دو زبان در خوارزمی است. گذشته از زبانهای میانه فوق الذکر که زبانهای عمده ای هستند که آثار آنها امروز به دست است، زبان دیگری که با زبان سکائی ختن رابط? نزدیک دارد در حوالی تمشق در شمال شرقی کاشغر معمول بوده که آثار مختصری از آن به دست افتاده، ولی هنوز کاملاً روشن نیست. صورتی از زبان آسی میانه را میتوان در بعضی اسامی تاریخی و جغرافیائی وهمچنین در بعضی کلماتی که در زبان مجارستانی داخل شده بازیافت.



شکوه ای از استاد یارشاطر : 

دکتر احسان یارشاطر نویسنده همین جستار ارزشمند، در یک مقاله ای بسیار تعجب برانگیز در شمار? پانزدهم مجله میراث ایران که در امریکا به تیراژ 15 هزار نسخه به چاپ رسید نام ایران را شایسته کشور ما ندانست. با سوابقی که از این استاد گرانمایه در دست است این جستار ایشان هم? سوابق ارزشمند وی را به زیر سوال می برد. ایشان نام کشور "فارس" را برازنده "ایران بزرگ" می داند. در حالی که فارس یا پارس تنها یک استان از کشور ایران بزرگ بوده است و ایران ما شامل همه اقوام آریایی (کورد , آذری , فارس , لر , بلوچی , خوزی , ترکمن , ارمنی , تاجیک و . . .) می باشد و ایران را پرشیا یا فارستان خواندن دروغی بزرگ بر همه هویت ملی و فرهنگی ایران زمین است. پرشیا یا پارس نامی است که کشورهای بیگانه بر ایران زمین نهادند همچون یهودیان در کتاب تورات و نیز گزنفون و هرودوت در یونان. تمامی اسناد سه الی چهار هزار ساله دینی زرتشتیان حکایت از آن دارد که سرزمین ما همان ارئینه وئیجه ( خواستگاه آریایی ها یا همان ایران کنونی ) بوده است . به امید روزی که ایشان این جستار تفرقه انگیز خود را هرچه سریع تر اصلاح کنند.


<   <<   16   17   18   19      >