سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تخت پولاد

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 1:9 عصر

تخت پولاد (تخت فولاد) در اصفهان نام گورستان تاریخی و قدیمی است که اکنون در محدوده شهری اصفهان واقع شده است. این گورستان در طول تاریخ به نامهای "لسان الارض" و "بابا رکن الدین" شهرت داشته و هم اکنون به تخت فولاد معروف است. اظهارات و اشارات برخی رجال نام آور از این مکان گویای قدمت تاریخی آن است. از جمله اظهارات حافظ ابو نعیم اصفهانی، میرزا حسن خان جابری انصاری و برخی دیگر.

اشاره شده است که قبر حضرت یوشع بن نون در آنجا، از حدود دو هزار سال قبل یعنی زمانی که بخت النصر یهودیان را از فلسطین کوچانید و برخی از آنان را در اصفهان جای داد، حاکی از اهمیت شهر اصفهان و این گورستان تاریخی است. اوج اعتبار و شهرت تخت فولاد در دوره صفویه بود. بازسازی این مکان قدیمی، احداث مصلای بزرگ شهر اصفهان و ساخت بنای عظیم مقبره بابا رکن الدین در آنجا و تعداد تکایای زیادی که ساخته شد بر اهمیت آن افزود. بسیاری از این بناها در هجوم افغانها به اصفهان از بین رفت.

در اوایل قاجار تخت فولاد روستای کوچکی بود که در خارج شهر اصفهان قرار داشت و گورستان تخت فولاد بر کناره شهر واقع بود. سلیمان خان رکن الملک نایب الحکومه اصفهان بناهای بسیاری در این مکان ساخت که بر توسعه و اعتبار آن افزود. این مکان تاریخی با ساخت و سازهایی که در اطراف آن شده است و تخریب قسمتهای بسیاری از آنها، در آستانه نابودی قرار گرفته است. این گورستان به دلیل در بر گرفتن مدفن بسیاری از رجال صاحب نام تاریخ ایران دفینه ای پر ارزش در مجموعه های تاریخی ایران زمین است. زنان نام آور بسیاری در این گورستان مدفون هستند که بنا به اعتبار شخصی و خانوادگی شان سنگ قبرهایی با تزئینات و خوشنویسیهای با ارزش، بر گور خود دارند. از جمله:

 

1. حوری نساء بیگم دختر سید مهدی. سنگ قبرش از جنس مرمر، نوشته آن به خط ثلث که وسط آن آیه ای از قرآن و بقیه چند بیت شعر از اشعار ضیاء اصفهانی است.

2.  خدیجه سلطان بیگم دختر آقا محمود و همسر آقا میر عبد الله شیخ الاسلام و مادر آقا میرزا محمد رحیم (نایب شیخ الاسلام اصفهان) بود. سنگ قبرش مرمر با خط نوشته به رسم ثلث که ابتدای آن آیاتی از قرآن و سپس چند بیت شعر از پرتو، شاعر اصفهانی حکاکی شده است.

3. گوهر بیگم سلطان دختر حاجی محمدتقی نقشینه فروش و همسر آقا میرزا عبدالله شیخ الاسلام.

4. مریم خانم؛ وی دایه سیف الدوله محمد میرزا فرزند فتحعلی شاه قاجار بود که پس از وفات در بقعه ای دفن شد که به سبب مدفن وی به بقعه تکیه مادر شاهزاده معروف شد.

5. عالم تاج خانم، دختر آقا محسن عراقی و همسر شیخ جمال الدین مسجد شاهی که پس از وفات در بقعه تکیه مادر شاهزاده مدفون شد

6. شهر بانو، دختر شیخ محمدتقی رازی نسمه خاتون بود که پس از وفات در بقعه تکیه مادر شاهزاده مدفون شد.

7. عزت الشریعه، دختر شیخ محمدرضا نجفی از علمای نامدار اصفهان که پس از فوت در صحن تکیه مادر شاهزاده مدفون شد.

8. قدسیه احتشامی، وی شاعره معاصر بود که در صحن تکیه میرفندرسکی مدفون شد.

 بی بی ماه بیگم، دختر عباسقلی خان از بختیاریهای اصفهان که در تکیه میرفندرسکی در صمصام السلطنه بختیاری مدفون شد.

10. نورالهدی خانم، دختر محمدرضا خان سهامی تهرانی و همسر مرتضی قلی خان صمصام بختیاری که بعد از وفات در تکیه میرفندرسکی در بقعه صمصام السلطنه مدفون شد.

11. بی بی بیگم خان، دختر صمصام السلطنه بختیاری که بعد از وفات در تکیه میرفندرسکی در آیینه خانه آرامگاه بختیاریها مدفون شد.

12. مهری خانم، از زنان بختیاری بود که به دلیل موقعیت خاص در ایل بعد از وفات در تکیه میرفندرسکی در آرامگاه بختیاریها مدفون شد.

13. بی بی تاج محل، دختر ابراهیم خان ضرغام السلطنه بختیاری که پس از وفات در تکیه میرفندرسکی در آرامگاه بختیاریها مدفون شد.

14. بی بی کفایت، دختر حاج علی قلی خان سردار اسعد بختیاری که پس از وفات در تکیه میرفندرسکی در آرامگاه بختیاریها مدفون شد.

15. بی بی صاحب جان، دختر رضاقلی خان ایل بیگی بختیاری که بعد از وفات در تکیه میرفندرسکی در آرامگاه صمصام السلطنه بختیاری مدفون شد.

 

 


مو یه برای ایلم

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 1:8 عصر

گریه کردم چون ابر بهاری

برای شیر مردان لر و بختیاری

خواندن اشعار به صورت مویه کنان  و حزن انگیز در وصف بزرگان وبه سبک شاهنامه خوانی

ودر مراسمات بزرگان ایل از قبل رسم بوده و هست اما متاسفانه امروزه برای هرکسی که از دنیا می رود بلافاصله ساز ودهل و خوانندگانی جدید برای این کار آماده هستند  در صورتی که در زمان قدیم فقط برای بزرگان و مردان جنگی   ایل خوانده می شد 

                                 

                                                       

                   مو و یاد اون نر شیرون اگریووم

                                                         

                مو سی بزم اون سووارون اگریووم

                                                              

             مو سی مردوون گلچین اگریووم

                                                              

                مو سی مردون تفنگچی اگریووم

           

               مو سی چهارلنگ و هفتلنگ اگریووم......                               


شناخت الیگودرز و دشت لاله های واژگون

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 1:8 عصر

سلام

دراین پست شما را بیشتر با حدود جغرافیا و طبیعت و منابع  شهرستان خودم الیگودرز  که چغاگرگ محل زادگاهم نیز  از توابع آن است آشنا می سازم

شهرستان اَلیگودَرز یکی از شهرستان‌های استان لرستان در غرب ایران است. مرکز این شهرستان، شهر الیگودرز است. فرمانداری الیگودرز در سال 1337 تأسیس شد. شهرستان الیگودرز دارای بخش‌های مرکزی، زز و ماهرو و بشارت (ذلقی) است. جمعیت این شهرستان 145000 نفر و وسعت آن 5870

کیلومتر مربع است

.نقشه الیگودرز

ریشه نامگذاری آن را برخی از واژه آلیورز (گندم سرخ) و برخی نیز آن را ازریشه آل گودرز دانسته‌اند

که با مراجعه به تاریخ می توانید اطلاعات بیشتری بدست آورید 

مشخصات جغرافیایی  شهرستان
طول وعرض جغرافیایی: 49 درجه و 42 دقیقه طول- 33 درجه و23 دقیقه عرض جغرافیایی.
ارتفاع از سطح دریا: 1998 متر.
طول راه‌های هم سنگ: 33?546 کیلومتر.
راه فرعی شنی: 147 کیلومتر.
راه فرعی آسفالته: 119 کیلومتر.
راه آسفالته معمولی اصلی: 52 کیلومتر.
حوزه آبریز: سر شاخه‌های سد دز.
طول رودخانه‌های شهرستان: 600 کیلومتر.
قله‌های بلند: اشترانکوه، قالیکوه، مندیش کوه .
خروجی آب سالانه از شهرستان: 305 میلیون متر مکعب.
زمینهای دیم: 150000 هکتار.
زمینهای آبی: 25000 هکتار.
متوسط جمعیت خانوار: 5?5.

 بخش ها و دهستانها
بخش مرکزی
دهستان بربرود شرقی
دهستان بربرود غربی (که چغاگرگ در این منطقه قرار دارد

P1030269

دهستان پاچه‌لک شرقی
دهستان خمه‌فرسش
بخش زز و ماهرو
دهستان زز شرقی

           دهستان زز غربی
دهستان ماهرو
بخش بشارت
دهستان پیشکوه ذلقی
دهستان ذلقی شرقی
دهستان ذلقی غربی

 جاذبه‌های گردشگری
آبشار پر آب و مرتفع و بسیار دیدنی آب سفید،دریاچه گهر در بخش ززو ماهرو(مرز الیگودرز با درود)،آبشار چکان دهقادی،غار باستانی پشتکوه، غار تمندر، دریاچه شهتمی در پشتکوه، دژهای هخامنشی و پل‌های باستانی، قلعه باجول و آبشارهای دورک، امامزاده محمدبن حسن، امامزاده‌های فرسش ، امامزاده غیفر ابن علی دوزان، امامزاده پیر امام، روستای تاریخی شاپور آباد ، سراب ماهیچال، گورستان تاریخی شیر سنگ ها در بزنوید، چشمه و سراب گایکان، آبشار وارک(بخش بشارت زلقی)، آبشار تیندر،آبشار لوچ،

دشت لاله های واژگون روستای  چغاگرگ وآباریک و   خلیل اباد(که بزرگترین و زیبا ترین دشت لاله واژگون در جهان است

images

 

 که می توانید در ایام بهار خصوصا هفته اول و دوم اردیبهشت ماه از آن دیدن نمایید

لاله های واژگون.

صنایع
تعدادی از واحدهای مهم صنعتی این شهرستان عبارت‌اند از: کارخانه شیشه لرستان، فولاد الیگودرز، جهان خودرو، همارشتن، سیم‌برش. استخراج سنگ‌های تزیینی ساختمانی از نوع چینی و کریستال، سنگ دانه بندی، پودر میکرونیزه از سنگ، فرآوری کربنات کلسیم نیز از دیگر صنایع رایح در این استان است.

بخشی از تولیدات شهرستان غلات، حبوبات، لبنیات دامی، عسل، ماهی قزل‌آلا، سیب زمینی، آرد، ماکارونی، ویفر و بیسکویت است.

صنایع دستی آن شامل هنرهای سرامیکی، قالیبافی، منبت کاری، سیم بافی، معرق‌کاری، گلیم بافی و

.... جاجیم بافی می‌شود

                                                      دامنه قالی کوه                                                     

 قالی کوه

بخش شاه پور آباد

شاه پور آباد

روستای چشمه پر

cheshmepar

روستا و سد خان آباد

khanabad

روستای آلگرد

آلگرد

شیر های سنگی  روستای بزنوید حدفاصل در یاچه گهر از سمت جاده شول آباد

                                              بزنوید          


حکایت ها و قصه های قدیم

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 1:8 عصر

سلام

یادم هست در زمان قدیم اما نه خیلی قدیم  مثلا سال 54 که من کلاس دوم ابتدایی بودم  شبهای  زمستان  جوانان و پیران و کودکان دور کرسی  منزل یک نفر جمع می شدند و یک فرد با سواد سرود ها و حکایتهای حیدر بک و فلک ناز و قصه های شیرین امیر ارسلان رومی  و شاهنامه را می خواند و برای همه تفسیر می نمود و همگان سرا پا گوش میدادند که آخر قصه چه می شود  یا دش بخیر مشهدی یداله و  مرحوم خداداد برای همتباران ما  می خوندند

با پیگیری توانستم شعر های فلکناز را پیدا کنم و اکنون نمونه های آن را برای شما عزیزان در این پست قرار می دهم

امیدوارم مورد توجه شما دوستان خوبم قرار بگیرد.

 

بچه ها امشب هلاک قصه اند

قصه هایی پر ز عبرت پر ز پند

آیداله در قصه ها غو غا میکند

قصه ها را با شور گویا میکند

در فضای قصه های راستین

با فلکناز و خورشید آفرین

قصه با افسانه تا پیوسته شد

با طلسم زندگی ها بسته شد

سنگبارانند اینجا قلعه ها

با کف دیو سفید فتنه زا

دیو تا در سینه پنهان میشود

جان انسان سنگباران میشود

ما که در قرن طلسم زندگی

خط کشیم اینک به اسم زندگی

با چه نیرویی کنون باید شکست

این طلسمی که جادوگر ببست

بچه ها یکباره دارند آرزو

در میان ذهن پاک جستجو

تا امیر ارسلان خیزد زجا

بشکند یکسر طلسم قلعه را

 

عروسی نمودن فلکناز با مهر خاوری  و پریشان شدن سرو

 زهم دلشاد سرو و مهر

بهم بودند همچون شیر و شکر

  لطفا ادامه مطلب را کلیک کنید: 


جشن اردیبهشتگان

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 1:6 عصر


جشن اردی بهشتگان در اردی بهشت روز از اردی بهشت ماه است که نام روز و ماه
با هم برابر افتاده است .مطابق گاهنمای قدیم که هر ماه سی روز بوده این جشن
در سوم اردی بهشت می باشد ولی مطابق تقویم کنونی که شش ماه اول سال را 31
روز حساب کرده و یک روز به فروردین ماه افزوده اند جشن اردیبهشتگان در دوم
اردیبهشت واقع می شود . در این جشن شهریاران بار عام می دادند و موبد
موبدان آیینی را که مرسوم بوده در حضور پادشاه برگزار می کرد و همه را
اندرز می گفت.سران هر گروه به پادشاه معرفی می شدند و هنرمندان مورد مرحمت
واقع می گردیدند و بدریافت پاداش افتخار حاصل می کردند .این روز به فرشته
مقدس اردیبهشت تعلق دارد که مظهر پاکی و راستی و درستی و نماینده آیین
ایزدی و نگهبانی آتشها با اوست .معمولا باید در این روز اردیبهشت یشت
خوانده شود و به آتش توجه گردد .و به خاطر مقام و مرتبه اردیبهشت امشاسپند
این جشن به نام اوست و نظر به همان صفات و کمالات است که ایرانیان قدیم این
روز را جشن می گرفتند و خود را برای قبول صفات این فرشته مقدس آماده می
ساختند .جشن اردیبهشت گان همان عید گل است که در میان سایر ملتها با تجلیل
فراوان بر پا می شود .ابوریحان در باره این جشن می نویسد: ((اردیبهشت
ماه؛روز سوم آن اردی بهشت است و آن عیدی است که اردیبهشتگان نام دارد برای
اینکه هر دو نام با هم متفق شده.اردی بهشت به معنی بهترین راستی است ؛بعضی
گفته اند بمعنای منتهای خیر و خوبی است . اردیبهشت فرشته آتش و نور است و
این دو با او مناسبت دارد و خداوند او را به این کار موکل کرده و نیز
ماموریت داده است علل و امراض را بیاری ادویه و اغذیه زائل کندو صدق را از
کذب و حق را از باطل تمیز دهد .))اینکه ابوریحان فرشته اردیبهشت را تمیز
دهنده راست و دروغ و حق و باطل تشخیص داده برای اینست که این فرشته
همانطور که گفته شد نماینده راستی و درستی است . بنابراین هر کس از او
پیروی نماید معلوم می شود در راه راست و حق است و هر کس از او دوری کند و
از صفات او بی بهره باشد مسلم است که در راه باطل دروغ است.

http://www.vcn.bc.ca/oshihan/images/ZC2000_Mobeds-027s.jpg

غزنی تا عهد غزنویان

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 1:2 عصر

غزنی یکی از شهر های کهن و تاریخی افغانستان است که به فاصله 135 کیلومتری جنوب غرب کابل واقع و ارتفاع آن از سطح بحر 2200 متر می باشد. شهر کهنه غزنی در موضع بلندی موقعیت داشته و با حصار متینی احاطه شده است. در قسمت شمالی شهر در بلندترین حصه ی آن تپه ،بالاحصار غزنی قرار گرفته که قلعه جنگی مستحکمی می باشد.                                                                                

منابع تاریخی

                غزنی از اواخر قرن چهارم در تاریخ شهرت پیدا کرد و این درست زمانی بود که پایتخت سلطان محمود غزنوی قرار گرفت و از آنجا در یک زمان در مشرق تا هندوستان و در غرب تا بغداد حکم رانده می شد.

               بررسی های تاریخی با تولد شرق شناس معروف نشان می دهد که موقعیت سیاسی غزنی در زمان قبل از اسلام چندان روشن نبوده است. جغرافیا نویسان در یکجا غزنی را در جزء ولایتی بشمار آورده اند که در قید حکومت سیستان بوده است و همان جغرافیا نویسان در جای دیگر غزنی را از شمار ولایاتی میدانند که در تصرف ملوک بامیان قرار داشته است.

                اصطخری یک نسل قبل از سلطان محمود از غزنی در ذکر سیستان و توابع آن در جمله شهرهای مشهور سیستان یاد کرده و درجای دیگر در ذکر اقلیم خراسان، غزنی را از عمل بامیان بحساب آورده او نگاشته  است غزنی باغ و بوستان ندارد و رودی در میان غزنی میرود. و در همه نواحی بلخ هیچ شهری توانگرتر و پرتجارت تر از غزنی نیست، بحکم آن کی فرضه هندوستان است.

              مولف نامعلوم حدود العالم من المشرق الی المغرب نیز غزنی را شهری با نعمت سخت بسیار و اندر هندوستان دانسته که هنگام تالیف کتاب او در سال 372 ه ق سرحدیست میان مسلمانان و کافران و جای بازرگانان و با خواسته بسیار بوده است.

               نویسنده جغرافیای خلافت شرقی بر مبنای پژوهش های خویش توضیح داشته که جغرافیا نویسان عرب اقلیم کوهستانی رود هیرمند و رود قندهار را زابلستان میگفتند. استعمال این اسم بسیار مبهم است و غالبا بر نواحی حول و حوش غزنه اطلاق می شده است.

                مقدسی نام بسیاری از روستاها و دهکده ها و شهرهای غزنه را ذکر نموده، که محل هیچکدام آنها امروزه معلوم نیست، این نویسنده نام غزنه را بصورت غزنین ، به صیغه تثنیه، آورده ، هرچند در زمانهای بعد غزنی بیش از غزنه استعمال گردیده. ولی مقدسی ذکر نکرده است که مقصد او از دو غزنه، چیست؟ وی همچنین توضیح میدهد که تمام منطقه میان غزنین و کابل معروف است به کابلستان.

              عده ای از دانشمندان غزنی را از جمله شانزده قطعه ای زمین میدانند که یکی در کنار دیگر در چار طرف سلسله کوه هندوکش موقعیت داشته و نقاطی که از آبهای این سلسله کوه آبیاری میشد، جزء اراضی مقدس اوستایی بوده. در فرکرداول وندیداد از کتاب اوستا از آنها بنام سرزمین های مسعود و میمون یاد شده است. دار مستتر موقعیت قطعه سیزده هم را در غزنی دانسته است.

               همچنان پژوهشگران ( اوروا )( روه) یا (اوروه) را که در قطعه هشتم اوستا ذکر گردیده ، در ساحه غزنی و یا طوس پیشنهاد نموده اند. پوهاند عبدالحی حبیبی ( روه) را سرزمین بین کابل و قندهار تا نهایت دره بولان و کوتل ماریکله میداند که حدود غزنی و قندهار را تا در یای سند شرقا در برمیگیرد، استاد کهزاد نیز این نکته را تایید نموده است.

            قابل یاد آوریست که ارگون و اراضی ماحول آن که قبلا جزء از ولایت غزنی در تشکیلات دولتی بود و فعلا ولایت جداگانه ای است در بعضی منابع بنام جامع (روه) و (اروه) ذکر گردیده که از نظر تلفظ بانام ذکر یافته در قطعه هشتم اوستا شباهت لفظی بهم میرساند.                   

نام ومعنی

                         غزنه، غزنی و غزنین سه شکل یک کلمه اند ، که مورخین و جغرافیا نگاران کلاسیک آنرا به هر سه شکل نگاشته اند. در تقویم البلدان تالیف ابوالفدا همه جا از جمله در ذیل ذکر خراسان و مضا فات آن غزنه آمده است. بیهقی در تاریخ مسعودی شکل صحیح آنرا غزنین خوانده است بعد به مرور در ضمن تلفظ عامه  شکل غزنی را بخود اختیار کرده است.

                 تاریخ قدیم غزنی تاریک است، بعضی ها آنرا با کازاکه که بطلیموس ذکر نموده و در منطقه اترو پاتین قرار میدهد و یا با ( گازوس) یونانیان مطابق می دانند. اما در این پاره دلیلی قاطعی در دست نیست نام (کانزاک ) شاید با کمی اختلاف لهجه و تلفظ مشابه به کنجک و یا( گزنک ) معنی گنج و خزانه آمده صورت دیگری از نام غزنی بوده است.

گنجک کلمه پهلوی که امروز به مفهوم گنج استعمال میگردد، در آریانای قدیم به آن عده شهرها و آتشکده ها اطلاق میگردید، که در آن ثروت ها و گنج ها نهفته و نگهداری میشد. در این رابطه استاد پور داوود نگاشته است . در ایران قدیم اسم گنجک تخصیصی به یک شهر معین نداشته ، بسا از شهرها چنین نامیده میشده اند. ازآن جمله است گنجه در اران ( قفقاز) و غزنه یا غزنین در زابلستان در افغانستان و غزنه نیز اصلا گنجک بوده است .                        

 ورود به تاریخ

             ظاهرا نخستین بار که از غزنی ذکری در تاریخ بعمل آمده ، هنگام کشور گشایی کوروش کبیر پادشاه هخامنشی بوده است. کوروش پادشاه هفتم هخامنشی از سال 545تا 539 ق م در افغانستان که فاقد دولت مرکزی بوده، جنگ کرده . مردم افغانستان شش سال تمام در برابر سپاه کوروش مقاومت نمودند و در جمله سایر نقاط شامل افغانستان کنونی و یکی هم (گزکه) یعنی غزنه و دیگری (سیتاگیدیا) یا هزاره جات بود که اکنون جزء ولایت غزنی است و کوروش آنرا به کشور خود منضم نمود.

                هنگام هجوم سکندر مقدونی به افغانستان از سال 330 ق م سپاه او با قیام مسلحانه مردم افغانستان در طوس و هرات، غزنه و بلخ مواجه شده و مدت چهارسال با مردم این مناطق در پیکار بود.

                   خط السیر سپاه سکندر مقدونی از اسکندریه به اراکوزی شهر کهنه قندهار بسمت غزنی به اساس نظریه باستان شناسان از دامنه کوه هایی که بطرف شمال جاده موتر رو موجوده غزنی تا قندهار افتاده، تعیین گردیده است. باستان شناسان ایتالیایی که در تپه سردار غزنی حفریات نموده اند، عقیده داراند که در حوالی شهر موجوده غزنی نیز شهر یونانی باید ساخته شده باشد. باوجودیکه تاکنون اثری از آن بدست نیامده است  ولی مرکزیت جغرافیایی غزنی چنین نظریه را تایید میکند.

                 رییس قبیله کوشانی و نخستین پادشاه این سلسله بنام کجوله کدفیزس در حدود سال 40 میلادی به خراسان حمله نموده و کاپیسا و کابل را فتح کرده . در حوالی غزنه بامردم پوته که علیه او پیکار میکردند، مصاف داد وآنها مطیع نمود.

                  ازسال 425 تا 566 م هیاطله یا یفتلی ها در تخارستان به تشکیل دولت پرداختند. از قبایل یفتلی مشهور تر از همه (زاولی) است که در ساحه متصل ولایت غزنی ساکن شده و آن علاقه بنام ایشان (زابل) یا زابلستان موسوم گردید. مولف تاریخ سیستان در 304 ه ق زابلستان ناحیه را دانسته که غزنی قصبه (مرکز) آن بوده و بعدها آباد گردیده و پایتخت سلاطین غزنوی شده است، محمود غزنوی را بدین جهت محمود زابلی خوانده اند.

                   قدیم ترین ماخذی که از غزنی در آن نام برده شده ، نوشته زایران چینی ازآن میان ( هیون تسنگ ) زایر و سیاح معروف می باشد. در مورد اوضاع اجتماعی قبل از اسلام غزنی و مناظق شامل افغانستان کنونی، در آن هنگام در یادداشت ها و سفرنامه های زایرین چینی مطالبی مغتنمی ثبت گردیده است. بخصوص هیون تسنگ که در سال 629 م سفر خود را آغاز کرد و بسال 645 م با برخی از آثار مقدس بودایی و 124 جلد کتاب به چین بازگشت. بنا به نگارش عبدالحی حبیبی او مشاهدات سفر خود را در کتاب تحت عنوان سی ،  یو، کی" یادداشت های عالم غربی" نگاشت. هیون تسنگ در سال چهاردهم سفر خود هنگام مراجعت از کشمیر و هند ولایت (تسو- کو- تو ) غزنی را بتاریخ 25 جون سال642 ه ق سیاحت نموده است. این زایر به تفصیل از ولایت ( تسو- کو، چا)  که پایتخت ان ( هو – سی نا ) غزنه بود و شهر دیگری بنام ( هو ساله ) یعنی هزاره مساوی او زالای بطلیموس داشت، یاد میکند و گوید که از هوساله چشمه ساری خیزد و به چند ین شعبه تقسیم  می شود. اقلیم آن سرد و دارای برف و ژاله است مردم آن خوشدل و آزاد اند. در اصول جادوگری مهارت دارند و تحریر و زبان ایشان نیز با ممالک دیگر اختلاف دارد. هون تسنگ وسعت ( تسو- کو – جا) را در حدود هزار( لی ) تقریبا معادل به 2500 میل می نویسد. از بیان جغرافیه نگاران و مورخان دوره اسلامی نیز پدیدار است که نهایت جنوبی زابل از غزنه تا کرانه های هلمند و سیستان میرسد و معبد معروف ( زون ) یازور که در کوه بلند سوناگیراست، در همین سرزمین موقعیت داشته است. از یادداشت های زایر چینی برمی آید که ولایت غزنی حاکمیت دولتی و پادشاه مستقلی داشته است . این پادشاه با رعایای خویش پیرو کیش بودا و مذهب کبیر بوده ، علم و دین را دوست میداشتند و از سلاله شاهان سابقه بوده است که مدتها قبل در اینجا حکم میرانده اند . بنا به تصریح هیون تسنگ در یاد داشت هایش این شاه بنام ( لویک ) یاد می شد که در غزنی گردیز حکومت داشته است.

                  لویکان غزنه دودمان قدیم بودند که در غزنی و گردیز و اراضی مربوط آن سلطنت رانده و با کابل شاهان و رتبیلان زابل اتحاد و قرابتی داشتند و مورخان دوره اسلامی از ایشان یاد کرده اند. نام یکی از اجداد این خاندان در سنگ نوشته بغلان شیزو گرک پدر و" لویک بوسر" پسر هردو آمده که اولی در حدود 100 – م حیات بسر میبرد و هنگام نقر کتیبه در گذشته بوده است و دومی لویک بوسر در کتیبه بغلان به نام شاه فغفور یاد شده که احتمال دارد حکمران این سرزمین از جانب شهنشاه کوشانی بوده باشد و اوتو کونزوک کنار نک را بحیث وزیر آب رسانی در سال 160 – م تعیین نموده که در کتیبه منقور سرخ کوتل اسماء آنها مذکور است.

                بقایای این خاندان تا عصر یعقوب لیث و سلطان مسعود در گردیز و دربار غزنه موجود بوده اند. چنانچه آلپتگین در سال 351 ه موقعیکه از دربار سامانیان به غزنی آمد حاکم غزنی ابوبکر لاویک بود. حاکمیت این خاندان بر سرزمین غزنی و گردیز با لشکر فاتحان عرب، صفاریان و غزنویان قرن ها دوام داشت و بالاخره شاهی ایشان در سال 365 ه بدست سبکتگین پدر سلطان محمود بر انداخته شده، اما رجال این خاندان در دربار غزنی به حیث مردان دولت باقی ماندند و به امور سیاست و سفارت می پرداختند.

                         در اسناد موجود از قرن 2 تا 10 مسیحی نام ده تن از رجال لویکان در تاریخ آمده است که نخستین آن شیزو گرگ پدر لویک بو سر منقور در کتیبه سرخ کوتل بغلان و آخرین آنها سهل بن مرسل بگفته عبدالحی گردیزی در سال 450 ه بوده است.


مناره ها

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 1:2 عصر


بالا حصار

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 1:2 عصر


شهر غزنی

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 1:2 عصر

 


آرامگاه سلطان محمود

ارسال  شده توسط  فرزاد 1 در 87/7/28 1:2 عصر


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >