غزنی یکی از شهر های کهن و تاریخی افغانستان است که به فاصله 135 کیلومتری جنوب غرب کابل واقع و ارتفاع آن از سطح بحر 2200 متر می باشد. شهر کهنه غزنی در موضع بلندی موقعیت داشته و با حصار متینی احاطه شده است. در قسمت شمالی شهر در بلندترین حصه ی آن تپه ،بالاحصار غزنی قرار گرفته که قلعه جنگی مستحکمی می باشد.
منابع تاریخی
غزنی از اواخر قرن چهارم در تاریخ شهرت پیدا کرد و این درست زمانی بود که پایتخت سلطان محمود غزنوی قرار گرفت و از آنجا در یک زمان در مشرق تا هندوستان و در غرب تا بغداد حکم رانده می شد.
بررسی های تاریخی با تولد شرق شناس معروف نشان می دهد که موقعیت سیاسی غزنی در زمان قبل از اسلام چندان روشن نبوده است. جغرافیا نویسان در یکجا غزنی را در جزء ولایتی بشمار آورده اند که در قید حکومت سیستان بوده است و همان جغرافیا نویسان در جای دیگر غزنی را از شمار ولایاتی میدانند که در تصرف ملوک بامیان قرار داشته است.
اصطخری یک نسل قبل از سلطان محمود از غزنی در ذکر سیستان و توابع آن در جمله شهرهای مشهور سیستان یاد کرده و درجای دیگر در ذکر اقلیم خراسان، غزنی را از عمل بامیان بحساب آورده او نگاشته است غزنی باغ و بوستان ندارد و رودی در میان غزنی میرود. و در همه نواحی بلخ هیچ شهری توانگرتر و پرتجارت تر از غزنی نیست، بحکم آن کی فرضه هندوستان است.
مولف نامعلوم حدود العالم من المشرق الی المغرب نیز غزنی را شهری با نعمت سخت بسیار و اندر هندوستان دانسته که هنگام تالیف کتاب او در سال 372 ه ق سرحدیست میان مسلمانان و کافران و جای بازرگانان و با خواسته بسیار بوده است.
نویسنده جغرافیای خلافت شرقی بر مبنای پژوهش های خویش توضیح داشته که جغرافیا نویسان عرب اقلیم کوهستانی رود هیرمند و رود قندهار را زابلستان میگفتند. استعمال این اسم بسیار مبهم است و غالبا بر نواحی حول و حوش غزنه اطلاق می شده است.
مقدسی نام بسیاری از روستاها و دهکده ها و شهرهای غزنه را ذکر نموده، که محل هیچکدام آنها امروزه معلوم نیست، این نویسنده نام غزنه را بصورت غزنین ، به صیغه تثنیه، آورده ، هرچند در زمانهای بعد غزنی بیش از غزنه استعمال گردیده. ولی مقدسی ذکر نکرده است که مقصد او از دو غزنه، چیست؟ وی همچنین توضیح میدهد که تمام منطقه میان غزنین و کابل معروف است به کابلستان.
عده ای از دانشمندان غزنی را از جمله شانزده قطعه ای زمین میدانند که یکی در کنار دیگر در چار طرف سلسله کوه هندوکش موقعیت داشته و نقاطی که از آبهای این سلسله کوه آبیاری میشد، جزء اراضی مقدس اوستایی بوده. در فرکرداول وندیداد از کتاب اوستا از آنها بنام سرزمین های مسعود و میمون یاد شده است. دار مستتر موقعیت قطعه سیزده هم را در غزنی دانسته است.
همچنان پژوهشگران ( اوروا )( روه) یا (اوروه) را که در قطعه هشتم اوستا ذکر گردیده ، در ساحه غزنی و یا طوس پیشنهاد نموده اند. پوهاند عبدالحی حبیبی ( روه) را سرزمین بین کابل و قندهار تا نهایت دره بولان و کوتل ماریکله میداند که حدود غزنی و قندهار را تا در یای سند شرقا در برمیگیرد، استاد کهزاد نیز این نکته را تایید نموده است.
قابل یاد آوریست که ارگون و اراضی ماحول آن که قبلا جزء از ولایت غزنی در تشکیلات دولتی بود و فعلا ولایت جداگانه ای است در بعضی منابع بنام جامع (روه) و (اروه) ذکر گردیده که از نظر تلفظ بانام ذکر یافته در قطعه هشتم اوستا شباهت لفظی بهم میرساند.
نام ومعنی
غزنه، غزنی و غزنین سه شکل یک کلمه اند ، که مورخین و جغرافیا نگاران کلاسیک آنرا به هر سه شکل نگاشته اند. در تقویم البلدان تالیف ابوالفدا همه جا از جمله در ذیل ذکر خراسان و مضا فات آن غزنه آمده است. بیهقی در تاریخ مسعودی شکل صحیح آنرا غزنین خوانده است بعد به مرور در ضمن تلفظ عامه شکل غزنی را بخود اختیار کرده است.
تاریخ قدیم غزنی تاریک است، بعضی ها آنرا با کازاکه که بطلیموس ذکر نموده و در منطقه اترو پاتین قرار میدهد و یا با ( گازوس) یونانیان مطابق می دانند. اما در این پاره دلیلی قاطعی در دست نیست نام (کانزاک ) شاید با کمی اختلاف لهجه و تلفظ مشابه به کنجک و یا( گزنک ) معنی گنج و خزانه آمده صورت دیگری از نام غزنی بوده است.
گنجک کلمه پهلوی که امروز به مفهوم گنج استعمال میگردد، در آریانای قدیم به آن عده شهرها و آتشکده ها اطلاق میگردید، که در آن ثروت ها و گنج ها نهفته و نگهداری میشد. در این رابطه استاد پور داوود نگاشته است . در ایران قدیم اسم گنجک تخصیصی به یک شهر معین نداشته ، بسا از شهرها چنین نامیده میشده اند. ازآن جمله است گنجه در اران ( قفقاز) و غزنه یا غزنین در زابلستان در افغانستان و غزنه نیز اصلا گنجک بوده است .
ورود به تاریخ
ظاهرا نخستین بار که از غزنی ذکری در تاریخ بعمل آمده ، هنگام کشور گشایی کوروش کبیر پادشاه هخامنشی بوده است. کوروش پادشاه هفتم هخامنشی از سال 545تا 539 ق م در افغانستان که فاقد دولت مرکزی بوده، جنگ کرده . مردم افغانستان شش سال تمام در برابر سپاه کوروش مقاومت نمودند و در جمله سایر نقاط شامل افغانستان کنونی و یکی هم (گزکه) یعنی غزنه و دیگری (سیتاگیدیا) یا هزاره جات بود که اکنون جزء ولایت غزنی است و کوروش آنرا به کشور خود منضم نمود.
هنگام هجوم سکندر مقدونی به افغانستان از سال 330 ق م سپاه او با قیام مسلحانه مردم افغانستان در طوس و هرات، غزنه و بلخ مواجه شده و مدت چهارسال با مردم این مناطق در پیکار بود.
خط السیر سپاه سکندر مقدونی از اسکندریه به اراکوزی شهر کهنه قندهار بسمت غزنی به اساس نظریه باستان شناسان از دامنه کوه هایی که بطرف شمال جاده موتر رو موجوده غزنی تا قندهار افتاده، تعیین گردیده است. باستان شناسان ایتالیایی که در تپه سردار غزنی حفریات نموده اند، عقیده داراند که در حوالی شهر موجوده غزنی نیز شهر یونانی باید ساخته شده باشد. باوجودیکه تاکنون اثری از آن بدست نیامده است ولی مرکزیت جغرافیایی غزنی چنین نظریه را تایید میکند.
رییس قبیله کوشانی و نخستین پادشاه این سلسله بنام کجوله کدفیزس در حدود سال 40 میلادی به خراسان حمله نموده و کاپیسا و کابل را فتح کرده . در حوالی غزنه بامردم پوته که علیه او پیکار میکردند، مصاف داد وآنها مطیع نمود.
ازسال 425 تا 566 م هیاطله یا یفتلی ها در تخارستان به تشکیل دولت پرداختند. از قبایل یفتلی مشهور تر از همه (زاولی) است که در ساحه متصل ولایت غزنی ساکن شده و آن علاقه بنام ایشان (زابل) یا زابلستان موسوم گردید. مولف تاریخ سیستان در 304 ه ق زابلستان ناحیه را دانسته که غزنی قصبه (مرکز) آن بوده و بعدها آباد گردیده و پایتخت سلاطین غزنوی شده است، محمود غزنوی را بدین جهت محمود زابلی خوانده اند.
قدیم ترین ماخذی که از غزنی در آن نام برده شده ، نوشته زایران چینی ازآن میان ( هیون تسنگ ) زایر و سیاح معروف می باشد. در مورد اوضاع اجتماعی قبل از اسلام غزنی و مناظق شامل افغانستان کنونی، در آن هنگام در یادداشت ها و سفرنامه های زایرین چینی مطالبی مغتنمی ثبت گردیده است. بخصوص هیون تسنگ که در سال 629 م سفر خود را آغاز کرد و بسال 645 م با برخی از آثار مقدس بودایی و 124 جلد کتاب به چین بازگشت. بنا به نگارش عبدالحی حبیبی او مشاهدات سفر خود را در کتاب تحت عنوان سی ، یو، کی" یادداشت های عالم غربی" نگاشت. هیون تسنگ در سال چهاردهم سفر خود هنگام مراجعت از کشمیر و هند ولایت (تسو- کو- تو ) غزنی را بتاریخ 25 جون سال642 ه ق سیاحت نموده است. این زایر به تفصیل از ولایت ( تسو- کو، چا) که پایتخت ان ( هو – سی نا ) غزنه بود و شهر دیگری بنام ( هو ساله ) یعنی هزاره مساوی او زالای بطلیموس داشت، یاد میکند و گوید که از هوساله چشمه ساری خیزد و به چند ین شعبه تقسیم می شود. اقلیم آن سرد و دارای برف و ژاله است مردم آن خوشدل و آزاد اند. در اصول جادوگری مهارت دارند و تحریر و زبان ایشان نیز با ممالک دیگر اختلاف دارد. هون تسنگ وسعت ( تسو- کو – جا) را در حدود هزار( لی ) تقریبا معادل به 2500 میل می نویسد. از بیان جغرافیه نگاران و مورخان دوره اسلامی نیز پدیدار است که نهایت جنوبی زابل از غزنه تا کرانه های هلمند و سیستان میرسد و معبد معروف ( زون ) یازور که در کوه بلند سوناگیراست، در همین سرزمین موقعیت داشته است. از یادداشت های زایر چینی برمی آید که ولایت غزنی حاکمیت دولتی و پادشاه مستقلی داشته است . این پادشاه با رعایای خویش پیرو کیش بودا و مذهب کبیر بوده ، علم و دین را دوست میداشتند و از سلاله شاهان سابقه بوده است که مدتها قبل در اینجا حکم میرانده اند . بنا به تصریح هیون تسنگ در یاد داشت هایش این شاه بنام ( لویک ) یاد می شد که در غزنی گردیز حکومت داشته است.
لویکان غزنه دودمان قدیم بودند که در غزنی و گردیز و اراضی مربوط آن سلطنت رانده و با کابل شاهان و رتبیلان زابل اتحاد و قرابتی داشتند و مورخان دوره اسلامی از ایشان یاد کرده اند. نام یکی از اجداد این خاندان در سنگ نوشته بغلان شیزو گرک پدر و" لویک بوسر" پسر هردو آمده که اولی در حدود 100 – م حیات بسر میبرد و هنگام نقر کتیبه در گذشته بوده است و دومی لویک بوسر در کتیبه بغلان به نام شاه فغفور یاد شده که احتمال دارد حکمران این سرزمین از جانب شهنشاه کوشانی بوده باشد و اوتو کونزوک کنار نک را بحیث وزیر آب رسانی در سال 160 – م تعیین نموده که در کتیبه منقور سرخ کوتل اسماء آنها مذکور است.
بقایای این خاندان تا عصر یعقوب لیث و سلطان مسعود در گردیز و دربار غزنه موجود بوده اند. چنانچه آلپتگین در سال 351 ه موقعیکه از دربار سامانیان به غزنی آمد حاکم غزنی ابوبکر لاویک بود. حاکمیت این خاندان بر سرزمین غزنی و گردیز با لشکر فاتحان عرب، صفاریان و غزنویان قرن ها دوام داشت و بالاخره شاهی ایشان در سال 365 ه بدست سبکتگین پدر سلطان محمود بر انداخته شده، اما رجال این خاندان در دربار غزنی به حیث مردان دولت باقی ماندند و به امور سیاست و سفارت می پرداختند.
در اسناد موجود از قرن 2 تا 10 مسیحی نام ده تن از رجال لویکان در تاریخ آمده است که نخستین آن شیزو گرگ پدر لویک بو سر منقور در کتیبه سرخ کوتل بغلان و آخرین آنها سهل بن مرسل بگفته عبدالحی گردیزی در سال 450 ه بوده است.