قوچان یکی از شهرهای خراسان رضوی است که در شمال غربی مشهد واقع شده است و حدود آن از شمال به مرز ایران و ترکمنستان و از شرق به درگز و چناران و از جنوب به نیشابور و از غرب به شهرستانهای شیروان و فاروج محدود است. شهرستان قوچان به واسطه وجود ارتفاعات کوههای هزار مسجد-آلاداغ و شاه جهان در تابستان معتدل و در زمستان بسیار سرد است . به جهت داشتن هوای معتدل و باغهای فراوان از جمله شهرهای ییلاقی استان خراسان رضوی محسوب میشود. از اختصاصات این شهر نداشتن بیماریهای بومی به دلیل آب و هوای معتدل است.دره شمخال از جاذبه های گردشگری قوچان است. دره زیبا و کم نظیر شمخال از روستایی به همین نام واقع در 25 کیلومتری باجگیران و 80 کیلومتری قوچان آغاز می شودوارتفاع آن از سطح دریا 1528متر می باشد .طول جغرافیایی آن 2821/628032 و عرض جغرافیایی آن 9656/4160204است، دارای آب و هوای مطلوب و تنوع حیات وحش است. راه دسترسی به این دره آسفالت می باشد .
مهمترین دلیل اقلیم مناسب این دره، الحاق رودخانه های شارک قرچه، در بادام، شمخال و اضافه شدن چشمه های متعدد در مسیر است که باعث به وجود آمدن چشم انداز زیبایی در منطقه شده است.درختان میوه در مسیر این دره از جمله انگور، انجیر، زالزالک، زرشک و آلبالو از دیگر جاذبه های طبیعی این منطقه است.
در فاصله 10 کیلومتری از ابتدای دره، فضای جذاب و دیدنی به نام «حمام آب» وجود دارد که پذیرای تعداد کثیری از گردشگران در فصل تابستان است.
کوه عقاب با ارتفاع 2018 متر در 5/1 کیلومتری غرب روستای فراشاه واقع شده است. این کوه که بسیار شبیه عقاب است، مورد توجه علاقهمندان به ورزش کوهنوردی است و توجه مسافران این روستا را جلب میکند. روستای اسلامیه (فراشاه) از توابع بخش مرکزی شهرستان تفت است، که با مختصات جغرافیایی 54 درجه و 6 دقیقه طول شرقی و 31 درجه و 44 دقیقه عرض شمالی، در 5 کیلومتری جنوب غربی شهر تفت قرار گرفته است. این روستا از شمال به کوه انجیرایی، از شرق به کوه گلوبادام، از غرب به کوه عقاب و از جنوب به کوه سهراب محدود شده است.
روستای فراشاه از سطح دریا 1760 متر ارتفاع دارد و آب و هوای آن، در فصول بهار و پاییز معتدل و مطبوع، در تابستان نسبتاً گرم و در زمستان سرد است. رودخانة فیض آباد از کنار آبادی میگذرد.
روستای فراشاه، یکی از آبادیهای قدیمی استان یزد است که بیش از 1000 سال قدمت دارد. مسجد قدمگاه روستای فراشاه، در حدود 10 قرن قدمت دارد و نشانگر تاریخ کهن روستاست.
چنار کهنسال که بیش از هزار سال عمر دارد و از دیدنیهای روستای فراشاه است.
هرگاه شما واقعا سعی نکرده اید جوابی برای این سوالات پیدا کنید، در شیوه کنار آمدنتان با گروه و کوهستان یک جای کار میلنگد. پاسخ به این سوالات همه رفتارها و اقدامات شما را در موقعیت کاری رنگآمیزی گروه شکل میدهد. کس دیگری نمیتواند جواب این سوالها را به شما بدهد. بحث آن و مبادله آرا کمکی است، اما ملقمه نهایی اندیشهها باید نهایتا از خود شما باشد.
پس مساله سرپرست، سعی در پیدا کردن توازن مناسب بین خطر و ایمنی است، سعی در پیدا کردن توازن است؛ بین هیجان، لذت، شوق، رضایت، خوشی و آزادی از طرفی و انضباط بیش از حد که باعث تشکیل یک هنگ نظامی و خشکی عقیم حاصل از برنامهریزی بیش از حدو آمادگی بیش از حد، از طرف دیگر میشود.
او بایست بداند چه وقت روا است ملاحظات ایمنی را از فضولی بیش از حد در مورد گروهش، تا آنجا که از تجربهای که او مایل است گروهش از آن محروم نشود، جدا کند. او مجبور است بداند که چه وقت این ملاحظات بر ملاحظات دیگر برتری یابد. هر گاه بتواند بر عوامل ایمنی، طوری نظارت داشته باشد که چهارچوب زمینه مجزایی از عمل و تمرین مناسب برای(و نه در مقابل) هیجان، شوق و کنجکاوی، اکتشاف، ماجرا، موفقیت و یک خوشی عمومی در کوهها باشند، راهش درست است.
تمهید آموزش سرپرستی، در کوهستان صورت نمیگیرد تا به شما بیاموزد چگونه از خطا مصون باشید.
نمیتواند (و نخواهد توانست) به شما یک رشته قواعد و روال بدهد که در هر موقعیتی به شما پاسخ درست بدهد.فقط میتواند ابزارهایی به شما بدهد و نشان دهد که در برخی موارد خاص چگونه به کار میآیند. اینکه در دیگر موارد آنها را چگونه به کار میبرید، فقط از طریق تجربه شخصی شما یاد گرفتنی است.
بیشتر مساله تکامل یک شناخت کلی از کوهستان و موقعیت گروهی (اینجا تجربه شخصی کمک میکند) است، بهطوری که انسان قادر باشد تمام عوامل مختلف را سنجیده و به جوابی در خور یک گروه معین در یک موقعیت ویژه دست یابد. واضح است که کیفیت تجربه شخصی شما در اینجا عامل تعیینکننده خواهد بود. برخی مواقع از قدرتهای قضاوت و تصمیمگیری شما ممکن است توقعات قابل ملاحظهای برود. برای اینکه اینها موثر باشند باید بتوانند متکی بر یک پایه در خور تجربه منسجم باشند.
تجربه شخصی : (Personal Experience)
جانشینی برای تجربه ملموس شخصی نیست و ارههای میانبری برای دستیابی به آن وجود ندارد.
نمیتوانید امیدوار باشید که یک سرپرست توانا باشید، مگر اینکه آماده باشید که وقت زیادی را صرف آن کنید یا اینکه زمینه کافی از تجربه شخصی داشته باشید تا شما را قادر سازد ارزیابی صحیحی از موقعیتها و درنتیجه تصمیمات به جا، با در نظر گرفتن اقدامی که باید صورت بگیرد، انجام دهید. این ارزیابیها و تصمیمات سپس با آنچه گروه شما میتواند جذب کند یا قادر به انجام آن هست، حالت میدهد.
هر گاه دارای یک گروه تازه هستید که زیاد به آن مطمئن نیستید، حواشی ایمنی شما باید گستردهتر باشد، معنی این امر این است:
(الف): شما باید قادر باشید بین خطر واقعی و ظاهری فرق بگذارید.
(ب): نیاز دارید نقاط ضعف و قدرت خود را در کوهستان بدانید، تا موقعیتهایی را در آن شما بیشتر نگران خودتان هستید تا گروه، شناخته و از آن پرهیز کنید. شما در این موقعیت حتی ممکن است خطرات غیر موجهی را بپذیرید.
(ج) : نیاز به تجربه ژرف و زیادی دارید تا شما را قادر کند آن موقعیتهای استثنایی که پاسخ کتابهای آموزشی را بعلت عدم تطبیق با مجموعه و اوضاع واحوال خاص نادیده میگیرید، تشخیص دهید. کوهنوردان برای این امر نامی مبهم دارند که مسامحتا آن را "داشتن حس کوه" میخوانند. مواقعی هست که این حس در کوهستان بطور شهودی و تقریبا نیمه هشیار وجود دارد و مواقعی دیگر کاملا آگاهانه و موکد این امر در تجارب گذشته ریشه دارد.
سبکهای سرپرستی: (Leadership Styles)
اصطلاح سرپرستی میتواند چنان تفسیرهای متفاوتی را بپذیرد که باعث لغزش تفاهم بسیاری از مردم چه در داخل و چه در خارج از حیطه آموزش کوهنوردی شود. برخی از سبکهای سرپرستی به آسانی قابل شناساییاند.
(الف) سرپرستی نمونه: نیرویی گروه را از جلو میکشد. هر گاه دقت نشود سرپرست ممکن است تا آنجا از سطح مهارت گروهش بیگانه باشد که نسبت به مشکلاتی که گروهش بدان دچار است، بیاطلاع یا بیاعتنا باشد. با تصور اینکه در میدان جنگ قرار دارد، تمایلش بدان سو میرود که همیشه تصمیمات را اوست که باید اتخاذ کند. گروه تا آنجا که ممکن است در این تصمیم گیری سهیم نیست. این گروه از سرپرستان کور کورانه راه خود را دنبال میکنند بیآنکه تصوری از آنچه که دارد اتفاق میافتد داشته باشند، بدون چراها ، کجاها و چگونهها.
(ب) سرپرستی از پشت سر: نیرویی گروه را از پشت سر به جلو هل میدهد، در اینجا دغدغه ممکن است این باشد تمام گروه در یک میدان جنگ قرار دارند و همگی ابتکاراتی را در شکل دادن به کار اعمال میکنند، دغدغهای انسانی نیز برای آنانکه در پشت سر، عقب ماندهاند وجود دارد. در این حالت لازم است که گروه خود را به خوبی بشناسید و به تمام تواناییهای آن آگاهی داشته باشید تا بتوانید به آنها تکیه کنید و اینکه بدانید آنها در موقع لزوم از محدوده بینایی و صوت شما خارج نخواهند شد. شما میتوانید نکات قابل تشخیصی را جا بیندازید که بر اساس آن جلو دار میایستد تا بقیه برسند.
یک گروه با تجربهتر ممکن است قادر باشد با گامهای کندترین افراد حرکت کند ولی برای رویارویی با ناپختگی گروههای تازه کار تمهید شیوههایی لازم است.
مهارت، حفظ شوق و خوشی بدون از دست رفتن نظارت بدون از بین بردن شوق، شیوههایی منفی برای رسیدن به این موقعیت است.
(ج) سرپرستی از وسط: یک نوع از سرپرستی است که نشان از برداشت جامعه شناختی جدید سرپرستی دارد. چنین سبکی، ترکیبی از دو نوع سبک یاد شده در بالا است. سرپرست تنها هنگامی خود رای و تقریبا نظامی است که مورد یا موقعیت ایجاب کند. فقط هنگامی که ایمنی جسمی در اثر غفلت یا کله شقی در گروه به خطر میافتد، کار برد این سبک ادامه مییابد. او در طی روز بسته به شاخصهایی که از محیط طبیعی و گروهش اخذ میکند. در جلو، وسط یا عقب قرار دارد.
تا آنجا که ممکن است بر اساس رای همه عمل میکند و گروه خود را برای کنار آمدن با انگیزشها و تمایلات، تصمیم گیریها و عملی کردن برنامههایشان یاری (ونه عموما حکم فرمایی) میکند، هوشیار است تا افرادی را که نیازمندند، حمایت، تشویق، همدلی، راهنمایی یا توصیه اعطا کند.
گوش به زنگ علائم ناراحتی، فشار عصبی و دلهره است. نسبت به امکاناتی که برانگیزاننده شوق و علاقه به محیط کوهستان هستند، حساس است و در آن واحد مشورت کننده، مشاور ،راهنما، مرشد(Mentor) و همراه(Chaper One) است، منبع اطلاعات و دانش و تجربه است. خلاصه به گروه کمک میکند، تا آنجا که قضاوتش اجازه میدهد، خود سرپرستی کند.
به نظر این مطلوب ترین سبک سرپرستی است.
آگاهی سرپرستی ((Leadership Awareness
سرپرستی یک گروه رسمی در کوهها بازی است که با پیادهروی غیر رسمی با دوستان متفاوت است. با دوستانی به توانایی خودتان مسئولیتها و تصمیم گیریها به شیوهای بسیار اتفاقی و تقریبا بی خیال قسمت میشود. هر کس بطور ضمنی حاکم بر سرنوشت خویش بوده (برای بزرگترها هم این یک تفسیر حقوقی است) و مهارت تجربه و اطلاع حفظ خویش را داراست. هر گاه کسی مسئالهای داشته باشد. فرض است که شعور بلند کردن صدای خود را دارد.
وقتی رسما شروع به سرپرستی یک گروه میکنید وارد دنیای کوهپیمایی متفاوتی با مقیاسی تازه، فوقالعاده و ثانویه میگردید که دارای مجموعه عوامل اضافی است که باید آن را فهمید و بهحساب آورد این عوامل عمدتا به اداره کردن اشخاص وحفظ روابط خوب کاری با آنها مربوط است.
(الف): با اینکه یک گروه بههمراه دارید، بهعبارتی (تنها) گام برمیدارید، چه ممکن است در نهایت کسی موجود نباشد که با او مسئولیت تصمیمگیری مسیریابی را قسمت کنید. ممکن است گروه را برای شرکت در این گونه فعالیتها تشویق کنید. اما هنوز بر ذمه شما است که درست یا قابل قبول بودن را بررسی کنید.
(ب): کل گروه وابسته به شما است، به حدی که دست آخر، شما مسئول تفریح ، راحتی و ایمنی آنها هستید.
(پ): ممکن است مجبور شوید بجای هر کدام از آنها (بویژه اگر تازه کار باشند) درباره هر چیزی فکر کنید.
(ت): نباید فرض کنید آنچه را که شما میتوانید انجام دهید، آنها نیز میتوانند.
(ث): نباید فرض کنید آنچه را که شما طی روز میخواهید، با تمایلات و آرزوهای آنها منطبق است. این جنبهای است که با سبک آزاد منشی سرپرستی که مجراهای ارتباطی را باز نگه داشته و بازتابی از چگونگی برداشت گروه از موقعیت را بدست میدهد، تامین میشود.
(ج): نباید فرض کنید آنچه را در یک لحظه بخصوص احساس میکنید (مثلا خیلی گرم، خیلی سرد، راحت، آسوده، مطمئن) همان است که آنها احساس میکنند(مثلا تشنه، گرسنه، تیرهروز، وحشتزده، نگران، عصبی، کسل، بیزار). گوش به زنگ علائمی باشید که به طرف شما میآید. هوای گروه خود را داشته باشید.
(چ): ایمنی باید موجب عمل صالحی باشد که خردمندانه صورت میگیرد و عیش را به حداقل ممکن، منقض میکند.
گرایش و نزدیکی به سرپرستی (Leadership Attituedes and Approacheses)
برای کنار آمدن موفقیتآمیز با این عوامل که در بخش پیشین اشاره شد، گرایش و نزدیکی لازم است که با ان گرایشات کوهنوردی که بخاطر لذت و رضایت شخصی به صعود دست میزند، متفاوت است دوباره به اولین قسمت درباره هدفها و ارزشها مراجعه کنید.
(الف): لازم است در درون خود انگیزه و دلائل هدایت گروهها را در کوهستان مشخص کنید؛ اصلا چرا و تا چه حد میخواهید چنین کاری بکنید. لازمه این کار درک روشن این مطلب است که مسئولیتهای سرپرستی، انظباطی را تحمیل میکند که جایی برای تمایلات، بلند پروازیها یا آرزوهای خود شما باقی نمیگذارد. سرپرستی در این مفهوم، وضعیتی ذهنی است که عمدتا دگرخواهی است.
(ب): سرپرستی با مقاصد خود خواهانه، هم خالی (یعنی غیر خلاق) و هم ساز است. سرپرستی که برای نوازش خود به میدان میآید، برای نمایش نیروهای برتر خود به گروه، وارد آزمونی میشود نابود کننده، بدون اینکه برای گروه ارزشی داشته باشد. به گروه باید بجای خودبینی با افتادگی نزدیک شد. فرض نکنید همیشه آنچه را که برای آنان بهترین است، میدانید. تصور نکنید که نیازهای آنها را آنقدر خوب تشخیص میدهید که دیگر لازم نیست با آنها مشورت کرده، عقایدشان را جویا شوید. در غیر این صورت چگونه امیدوارید موارد را به سطح توقعات، انگیزشها، علاقهها، و قابلیتهای آنها برسانید؟؟!!
(پ): یک سرپرست باید دغدغهاش این باشد که علاقهاش در کوهستان بر علاقهاش بر گروه سایه نیفکند. هرگاه رسیدن به کوه ها اهمیتش برای شما بیش از همراه داشتن یک گروه است بایستی قبل از مبادرت به این کار دو مرتبه فکر کنید. منظور این است که هر گاه رضایت های خاطر شما در درجه اول منبعث از دلایل شخصی (مثل اینکه چه مسافت را پیموده یا کدام قلل را فتح کرده اید) است، شخصی خواهید بود ناکام و دلسرد که با گروه همدل نبوده و سرپرستی پوسیده هستید. بسیار بندرت، انگیزهها، بلند پروازیها، علایق و قابلیتهای گروه با شما منطبق است.
(ت): هر گاه برداشتتان از کار صرفا افاضه هرچه بیشتر شیوههای فن به گروهتان است، دو باره بیندیشید. در مورد کوه ها غیر از آموزش مهارتها وشیوه های کوهنوردی چیزهای دیگر هم هست. اینها البته کمکها و ابزارهای ضروری هستند، اما پر کردن تمام روز با یک چنین چیزها، خیلی بالینی، خیلی ماشینی و در نتیجه بیجان است. گوهر اساسی تجربه کوهنوردی، ممکن است از دست برود. یک روز کوهستانی در زیر بارانی از محاسبات زمانی، مسافت ها، جهتهای قطبنمایی، علائم قراردادی، خطوط میزان منحنی، بایدها و نبایدها ممکن است چنان محو شود که هیچ گاه بخت این را نکند که جذابیت درون خود را برای گروه نمایان کند. هر گاه برای شما انبار نمودن تجارب شخصی عمده شده، دیگر قادر به ایجاد جوی که در آن علاقه و عاطفه نسبت به کوهستان بتواند به گروه منتقل شود، نخواهید بود. برای نشستن عواطف زیبا پسندانه و روحی، بر آگاهی آنها که در گروه چنین چیزهایی برایشان با معنی و مهم است، باید قائل به فرصت شد.
(ث): رنگ، سایه روشن، شکل وشمایل، بافت، صدا و بو، همه جزئی از یک صحنه کوهستانی هستند. گاهی اوقات بدون هیچگونه دخالتی جادوی خود را اعمال میکنند. برخی مواقع، ممکن است سرپرست دریابد که با ارتقای آگاهی گروه میتواند از آنها حسن استفاده را کند. توانایی تفسیر منظره کوهستانی ارزش فوقالعادهای دارد چه راهپیمایی میتواند بخصوص برای بچه ها کاری یکنواخت گردد. لازم است قبل از اینکه افراد به اندازه کافی متوجه جذابیتهای نهفته در مغایرت(contrast) ها و گونه گوئیهای بی اندازه کوهها شوند آنها را چند بار در معرض آنها قرار دارد. هر خردهریزی از اطلاعات پیرامون زاد و بوم، ویژگیهای طبیعی و مصنوعی سرپرست بکار میآید. کنجکاوی وقتی ارضا نشود، زود میمیرد آن را سیر کنید و نتایج تعجب آور و بارور آن را ببینید.
(ج): با این همه، به علت گوهر جدی مسئولیتهای شما نزدیکیتان با موقعیت سرپرستی باید همدلانه باشد. دیگر "پشمینگی" (Wooliness) پیادهروی با دوستان کفایت نمیکند. همه عوامل جزیی دخیل در تمرین خوب و راحتی (یعنی ایمنی) باید شناخته شده و در این راستا، باید برای هر آنچه که میگویید و انجام میدهید دلیلی وجود داشته باشد و از این دلایل آگاه باشید. خیلی چیزها است که در روزهای اول از راه تجربه یاد گرفتهاید و اکنون بدون فکر انجام میدهید(مثلا: شیوه راه رفتن و انتخاب مسیر).
همه اینها را باید از پستوی ذهنتان بیرون بیاورید و برای استفاده آگاهانه سر دست بگذارید. در آن محدودههایی که به ایمنی و راحتی مربوط میشود باید بتوانید در هر لحظه هر چه را که انجام میدهید یا نمیدهید به تفضیل توجیه کنید. این به معنای یک برداشت بسیار واضح از موقعیت کوهستانی است که فقط فرآیندی از خود تحلیلی و خود پرسی از تجارب خودتان (چه در کوهستان و چه غیر از آن هر دومربوطند) بدست خواهد داد. اینکه انجام چه کاری درست است کافی نیست. باید بدانیم چرا درست است و هر گاه نادرست یا متفاوت انجام شود چه نتایجی به بار میآورد.
مهارتهای سرپرستی (Leadership Skills)
قسمتهای پیشین ممکن است نوعی مبارزهجویی ترسناک با کار آموزان سرپرستی بهنظر آید. اما تعدادی از مهارتها است که او میتواند بهکار برد تا بتواند بهخودش کمک کند. البته او باید سعی کند این مهارتها را به نحوی بپروراند که (بجای مهارتها) به عادتهای دیرینه تبدیل شود.
(الف) یادآوری مهارتهای پیشین (Recalling Past Experience) یکی از با ارزشترین یاورهای توانایی، یادآوری روشن از تجارب گذشته، بهویژه احساسات خود شما بهعنوان یک مبتدی است. این شما را قادر میکند درک کنید که اگر اکنون مواردی است که احساس میکنید برای شما بسیار کم طول میکشند، در گروه کسانی خواهید بود که در آنها این احساسات بسیار بزرگ میشود و "درونبینی" نامیده میشود.
آنرا پرورش دهید. مثالهای ممکن، مربوط به موقعی است که مقاطعی از سنگ را چهار دست و پا طی میکنیم، معبرهای باریک با شیب تند، فرودهای سرازیری یا احساس سرما، گرما، تشنگی، کوفتگی که به هر حال شما بیش از آنها مانوس هستید.
(ب) برنامهریزی و فکر پیشین"پیشبینی"Forethought (Anticipation) Planning
1. این مهارتی است که شما را قادر خواهد ساخت با مشکلات(حالتی از) آمادگی بیشتری روبرو شوید. 2. برای شما غالبا جریانی از اقدامات حاضر و آماده، در صورت وقوع حوادث، در بر خواهد داشت. با اینهمه مدام منتظر بحران پشت بحران نباشید، بلکه وقتی روی میدهند آماده باشید و برای روبرویی با آنها از قبل آمادگی داشته باشید. بهعنوان مثال، هر گاه کسی اینجا دچار سانحه شد، چه باید کرد؟ هر گاه مجبور شدم این گروه را ببرم آن پایین، چقدر طول خواهد کشید؟ اگر قادر به رویارویی باشند حواسم به کدامشان باید باشد؟
(پ) عادت وارسی The Habit of Checking
1. بررسی کنید که آیا شما و گروهتان قبل از حرکت خوراک و تجهیزات لازم را به همراه دارید؟ در پرداختن به دیگران، حواستان به وارسی کامل ادوات خودتان باشد. 2. ببینید آیا وقتی دستور العملی صادر میکنید، آنرا میشنوند، میفهمند و اطاعت میکنند؟ این اساسی است، اما گاهی از آن غفلت میشود، بخصوص در مواقع غیر رسمی حین حرکت، که مشخصه گروههای کوهنوردی است. برای مثال بادهای سهمگین، کلاه بادگیر، سر و صدای رودخانه و غیره بر شنوایی تاثیر میگذارند. 3. گروه در چه حالی است؟ با تمرین، این امر تبدیل به یک حس شده که همسشه روشن است. هر گاه جلو هستید دائما به پشت سرتان نگاه کنید. خیلی از سرپرستان هستند که جلو میروند بدون اینکه از آشفتگی پشت سرشان با خبر باشند.
(ت) عادت مشاهده The Havit of Observation
این مهارت، مکمل عادت وارسی است. توانائی دریافت امور در افراد کاملا متفاوت است. آنرا بهبود بخشید. 1. این امر عمدتا با مشاهده است که خصوصیات، نقاط قوت و ضعف هر عضو گروه را میفهمید. با اینکه ممکن است با گروه خیلی گپ بزنید، این علائم غیر کلامی هستند که آنچه را که لازم دارید به شما میگویند. عمدتا از راه مشاهده است که خستگی، کسالت، روحیه پایین، تنش، دلهره، کشمکش های شخصیتی، ناراحتیهای وخیم، احساس ناامنی، فقدان توازن، فقدان توانایی هماهنگی، پا برداشتن شلخته وار و غیره آگاه میشوید. همه اینها و بسیاری دیگر را غالبا باید خودتان تمیز دهید چون اعضای گروه قابل نیستند درباره آنها چیزی بگویند.فشار یک گروه برای حرکت باعث میشود افراد داخل آن دو دل باشند و حرکت آنرا کند یا متوقف کنند. شما ممکن است حتی برای فهمیدن آن مبادرت به سوال مستقیم کنید. بهطور مثال خاطر نشان کنید که لذت بردن مهمتر از عجله کردن است. 2. محیط را مشاهده کنید و دائما الزامات آن را برای خودتان و گروهتان از جنبه خوشی، خطر و تلاش، ارزیابی کنید، مثلا اینکه چه مسیر هایی دارای بیشترین شوق، حمایت در برابر بادهای مخالف، جای پای مناسب، (ونه همیشه مال روهایی که بد جوری فرسوده شده اند)، تغییرات هوا، صخرههای لیز و غیره هستند.
(ث) تصمیمگیری Decision Making
یک سرپرست خردمند معمولا تدبیری بکار میبندد تا گروهش در هر تعداد از تصمیم گیریهایی که او میتواند با خاطر آسوده اجازه آنرا بدهد، شرکت کند. در یک روز، بخصوص باید به آنها فرصت داد که آنچه را که مایل به انجام آن هستند بر زبان آوردند. بازتاب چنین بحثی برای سرپرست ارزشمند خواهد بود. شاید با یک گروه تازه کار اینکار ممکن نباشد اما گروههای مجرب بسیار محتمل است که اندیشههای بدردخوری داشته باشند. یکی از مسائلی که همیشه باید حل شود این است که آیا ساخت گروه شما باید توسط کوه انتخاب شده معین شود یا ماهیت کوه موردنظر برای صعود باید برای ساخت گروه (یعنی تعداد اعضا و تواناییهای آنها) معین شود. بحث گروهی درباره هدفها بایستی حل این مسئله را در مراحل اولیه برنامهریزی آسان کند. ضمن مسیر البته بسیاری تصمیمات هستند که گروه بایستی برای شرکت در آنها تشویق شود. مثل توقفهای غذا خوردن، تعیین مسیر، ارزیابی گامها و ادامه راه.
ولی تصمیمات مربوط به اتفاقات و بحرانها هستند که بخصوص به او(سرپرست) ربط دارند. هر گاه مهارتها و عادتهایی که در قسمتهای پیشین خلاصه شد بهخوبی شکل گرفته باشند، نیمی از کار تصمیمگیری خود به خود انجام شده است. برای اخذ تصمیمات مهم مربوط به ایمنی گروه، عوامل مربوطه میباید قبلا مشاهده یا پیشبینی شده، آنگاه مسئله استفاده از تجارب پیشین در ارزیابی همه عوامل موافق و مخالف و انتخاب بهترین روال کار از میان تعدادی شیوه های ممکن، عملی است.
(ج) نتیجه Conclusion
و با این ترتیب باز میگردیم به کیفیت همیشه مهم تجارب شخصی پیش از محدودیتهای خودتان قبل از اینکه به سرپرستی گروهی دست بزنید، با خبر شوید. مواضب دلهرهای باشید که باعث میشود هنگام مسیریابی در مه به نحو نا محسوسی قدم خود را تند کنید. سعی کنید قبل از وقت یاد بگیرید که گم شدن موقت چه احساسی دارد، در شرایط طوفانی بیرون ماندن در شب به چه میماند(یک بیتوته برنامهریزی شده را امتحان کنید).
بسیاری مهارتهای دیگر هستند که میتوانند ذکر شوند، اما کمبود جا مجالی نمیگذارد. اینها مهارتهایی هستند که به موقعیت مربوطند. (هنر کنار آمدن و ارتباط با مردم ، مهارتهای ارتباط، تسکین تنش، استفاده از طنز، شناخت پویائی و زندگی گروهی و تشویق و تکامل فردی اعضای گروه، پرورش خودکفایی، اطمینان و خود عزمی در مردم). با اینکه برای بیشتر اعضا گروه هدف آن روز ممکن است، رسیدن به بالا و لذت بردن از آن باشد.
منبع : خبرگزاری میراثفرهنگی ـ گردشگری ورزشی
< type=text/java>GetBC(17);>
رشته کوه بینالود در شمال شرق ایران ،همانند دیواری بلند ،دو دشت وسیع و حاصلخیز مشهد و نیشابور را از یکدیگر جدا کرده است. این رشته کوه با آب و هوای سرد کوهستانی و دره های خوش آب و هوا و قله های بلند نظیر بینالود و شیرباد و فلسکه تامین کننده آب شهرهای مشهد ، نیشابور،چناران و روستاهای کوه پایه اش می باشد.قله بینالود با ارتفاع حدود 3211 متر با شکوهی وصف ناپذیر در شمال شهر تاریخی نیشابور قرار گرفته است . برای صعود به قله از بولوار کشاورز نیشابور ، وارد جاده روستای صومعه شده و پس از طی 6 کیلومتر جاده آسفالته به روستا می رسیم . پس از رسیدن به مسجد روستا وارد کوچه ای در سمت چپ شده و از روستا خارج می شویم . جاده ای خاکی و پر پیچ و خم با عبور از بستر رودخانه میرآباد ما را به پای کوه هدایت می کند ، پس از طی مسافتی حدود 7 کیلومتر در ابتدای دره های فرعی که از مسیر اصلی جدا می شود ، از ماشین پیاده می شویم .
پوشش گیاهی منطقه غنی نمی باشد و بیشتر شامل ریواس ، درختچه های نسترن وحشی ، زرشک کوهی و در کناره های آب درختان بید و به ندرت زبان گنجشک دیده می شود ، شیبهای دامنه های اطراف بیشتر شن اسکی و بسیار تند و خالی از گیاه است .
جویبار کوچکی در تمام طول مسیر تا ابتدای کتل طولانی و پر شیب "نردبان" ما را همراهی می کند ،پس از حدود یک ساعت پیاده روی به چشمه ای کوچک در سمت چپ دره در کناره راه می رسیم . تا "کتل نردبان" راه اندکی باقی مانده است و تا رسیدن به چشمه بعدی حدود دو ساعت دیگر باید راهپیمایی کنیم . ارتفاع انتهای دره در پای کتل نردبان حدود 1750 متر است .ابتدای کتل نردبان از جویبار جدا شده راه مالرویی را که با پیچ و خم فراوان به سوی بالا حرکت می کند ادامه می دهیم . برداشتن گامها کمی سخت تر شده واز سرعت گروه کاسته میشود . پس از گذشت یک ساعت به بالای کتل میرسیم . از بالای کتل منظره قله بینالود و زرگران بسیار زیبا و تماشایی است . ازشیب مسیر کاسته می شود و جانپناه به خوبی قابل رویت است . پس از حدود یک ساعت به جویباری می رسیم که آب آن از چند چشمه کوچک در نزدیکی جانپناه تامین می شود .
جانپناه جبهه جنوبی بینالود دارای دو طبقه و ظرفیت تقریبی 30 نفر در ارتفاع 2450 متری در دامنه شرقی قله زرگران در مکانی مناسب بنا شده است . از پای کتل نردبان تا جانپناه پاکوب مناسبی وجود دارد که احتمال گم شدن را بسیار کم میکند . از کنار جانپناه قله بینالود به همراه چهار سوزنی اش بسیار زیبا و با شکوه دیده می شود . جانپناه دوم جبهه شمالی نیز در پای سوزنی چهارم به خوبی قابل رویت است .
برای صعود قله صبح زود ،پشت جانپناه شیب ملایمی را در دامنه زرگران بالا میرویم و پس از 15 دقیقه به یک راه مالرو می رسیم .راه ما را با سرازیری ملایمی در پیچ و خم سنگها و آبراهه ها به سمت شمال و قله بینالود هدایت می کند .پس از 30 دقیقه به چمن زار کوچکی در دامنه قله و "یال شتری" می رسیم که آن را "اولنگ دو کوهی " می نامند . آب خنک و منظره زیبای چمن زار ما را برای کمی استراحت و صرف صبحانه تشویق میکند . این چشمه آخرین چشمه مسیر است و بهتر است برای ادامه صعود آب برداشت .
از این محل دو مسیر برای صعود به قله وجود دارد : مسیر اول که به " گرده " معروف است با یک شیب تند و شن اسکی مستقیم به سمت قله می رود و حدود یک ساعت و سی دقیقه زمان نیازدارد ، مسیر دوم که مسیر نرمال صعود به قله است از روی یال جنوب غربی معروف به "یال شتری " با شیب ملایمی ما را به سمت قله هدایت میکند ،از این مسیر نیز حدود 45: 1 زمان لازم است تا به قله برسیم . معمولا باد شدیدی بر قله حاکم است . تمامی مسیرهای صعود به قله غیر فنی است ولی با این وجود دیواره سوزنی های دو و سه و چهار و همچنین قله زرگران برای تمرین سنگنوردی مناسب می باشد . در مجموع زمان لازم برای صعود به این قله از جبهه جنوبی حدود 6 ساعت است . پوشش گیاهی منطقه در جبهه جنوبی شامل انواع کلاه میرحسنها ،اسپرسهای کوهی ،گون و گیاهان تیغ دار و درختچه های زرشک کوهی نسترن وحشی و دغدغک در مسیر جویبارها می باشد .
لیست تمامی کانالهای TurkSat 3A - ترکیه
قسمت دوم:
توضیح 1 : تمامی فرکانسهای قبلی TurkSat 1C به فرکانسهای جدید تغییر یافته است
توضیح 2 : کانالهایی که با علامت * مشخص شده اند بصورت آبونمان/ماهیانه برنامه پخش میکنند
توضیح 3 : با وارد نمودن فرکانس مرجع (Tan?t?m) بطور خودکار/اتوماتیک کانالها تنظیم میشوند
29 Ekim سالگرد جمهوری ترکیه
هشتاد و پنجمین سالگرد جمهوری دموکراتیک و لائیک ترکیه
Bu Sevgi Hiç Bitmeyecek
Türkiye Cumhuriyeti
Sonsuza Dek Ya?ayacak
نکات مهم در درج سؤالات
بازدیدکنندگان محترم، همانطور که میدانید وبلاگ حاضر غیر انتفاعی است و سود مالی - معنوی برای من ندارد صرفاً بمنظور راهنمایی هموطنانی که برای ادامه تحصیل، تجارت و گردشگری به کشور ترکیه قصد سفر دارند فراهم دیده شده است. خواهشمندم نکات و توصیه های زیر را در بیان سؤال خود بنمایید طبیعی است عدم توجه به این نکات موجب حذف و عدم پاسخ به پرسش شما خواهد شد.
مطالبی که در وبلاگ ترجمه شده و به زبان فارسی نوشته میشوند بدون ویراستاری و مطالعه مجدد نوشته میشوند به همین دلیل امکان وجود غلط املایی و روان نبودن مطالب میرود، امیدوارم با توجه به نداشتن وقت کافی به همین اندک بسنده کنید البته نظر کارشناسی شما موجب اصلاح مطلب و تشکر از شما خواهد بود...
منظره استانبول از ارتفاع 261 متری
آپارتمان غول آسای در دست ساخت در لٍوَنت "Levent" با ارتفاع 261 متری، عنوان بلندترین ساختمان ترکیه را از آن خود نموده است. این همان نقطه ای است که بخوبی عظمت و احتشام استانبول را میتوان مشاهده نمود...
ساختمان مذکور بین ساختمانهای موجود در اروپا و ترکیه از نظر بلندی مقام نخست را دارد. پروژه غیر منقول "?stanbul Sapphire" تا سه ماه اول سال 2009 پایان خواهد گرفت...
منبع ترجمه شده : آژانس خبری جهان (ترکیه)
لیست تمامی کانالهای TurkSat 3A - ترکیه
قسمت اول:
توضیح 1 : تمامی فرکانسهای قبلی TurkSat 1C به فرکانسهای جدید تغییر یافته است
توضیح 2 : کانالهایی که با علامت * مشخص شده اند بصورت آبونمان/ماهیانه برنامه پخش میکنند
توضیح 3 : با وارد نمودن فرکانس مرجع (Tan?t?m) بطور خودکار/اتوماتیک کانالها تنظیم میشوند
بچهتر که بودم (دهه 60) هروقت از کنار معدود رستورانهای موجود در شیراز (شهری که آنجا زندگی میکردیم) رد میشدیم من و برادر کوچکم احسان،از پدر میخواستیم که شام را در آنجا بخوریم. بابا همیشه 1جواب داشت ((غذای اینها آشغاله،خودم خونه براتون جوجه کباب درست میکنم)) هرچقدر احسان گریه میکرد و خودش را به در و دیوار میکوبید و جیغ میکشید . فایدهای نداشت . به خانه میرفتیم وبابا با خوشحالی در حالی که انگار موفق به فتحالفتوحی شدهاست جوجه میخورد ما هم با نفرت بعنوان بدترین غذای عمرمان به خوردن ادامه میدادیم .اگر گاهی هم ناپرهیزی میکرد . غذای بیرون را به خانه میآورد که اصلا مزه نمیداد.اگر جایی کوچکترین مطلبی در باره سوسک در نوشابه و یا استفاده از گوشت خر در فلان رستوران میدید حتما آنرا کپی میکرد و مدتها درباره آن به اطلاعرسانی میپرداخت و یا به ما میگفت این چیزها برای گلویت خوب نیست و این بیماری خوب نشدنی گلو گاهی ساعتها فکر مرا به خود مشغول مینمود.با وجود سن کم احساس میکردم این وسط 1مشکلی وجود دارد ولی نمیفهمیدم آن مشکل کجاست.
وضع بر همین منوال بود تا من به دانشگاه رفتم در آن وقت گمانم بر این بود که غذای بیرون را تنها آدمهای بیفرهنگ و احمق میخورند و اگر، 20ساعت، بیرون منزل بودم هیچ، نمیخوردم تا با دوستم ،امیرحسین آشنا شدم پسری که اگر قرار بود ساعت12:30به منزل برسد راس 12 در اولین رستوران و یا فستفود مسیر فرود میآمد و پس از صرف 1پرس غذای کامل همراه با چند نوشابه و آبمعدنی و سیب زمینی و سالاد کلم، تازه به خانه می رفت تا به ناهار دستپخت مادرش برسد.دیدن او ،تصویر ذهنی مرا شکست. امیرحسین، آدم بیفرهنگی نبود و از خانواده فرهیختهای، برخاستهبود . من گیج شدهبودم.
خلاصه کار به آنجا کشید که در خوردن، امیر را پشت سر گذاشتم.اما طرز رفتار پدرم فکر من را مشغول خود کردهبود . تا بالاخره مشکل را فهمیدم. ایراد کار، در عدم درک دلیل رفتن به رستوران نهفته است و تنها شامل غذا خوردن نمیشود که، دور هم بودن ،کسب تجربه جدید،تنوع،دریافت خدمات و احترامات ویژه چه بسا مهمتر از میل کردن 1غذای متفاوت از غذای روزانه به حساب میآید.
حالا :
داستان رستورانی به نام خانه کوچک واقع درسیندخت شمالی خیابان فاطمی نیز بر همین منوال است رستورانی با فضای وسیع و مناسب کیفیت غذای بسیار عالی و مشتریان فراوان که مدیرش مانند پدر من هدف اصلی را فراموش کرده و با مشتری، بگونهای رفتار میکند که درجهداران با سربازان تازه وارد به پادگان.
مردم را پشت در به صف میکند و تا وقت افطار راهت نمیدهد . اگر، پشت میزی ،جز میزی که ، در ، فکرش است بنشینی حسابی سرت داد میکشد . گارسونها نیز که نمیدانم چرا همه تازه از مازندران آمدهاند و زود به زود عوض میشوند از مدیر پیرشان تبعیت میکنند و وای به روزی که 1خانم جوان جزو مشتریان باشد که بعضی از گارسونها با نگاهشان امان وی را میبرند
غذای خانه کوچک آنقدر تعریفی است که مطلب بعدیم را به شرح آن اختصاص دهم بخصوص میز اردو که با توجه به قیمت مناسبش در تهران کم نظیر است و پیتزایی که کمتر مثل آنرا خوردهام ولی ذکر نکات آمده در این متن پیش از آن لازم مینمود .
بد نیست به مطلبی که آدرس آنرا میگذارم نیز نگاهی بکنید: