نقطه سر خط . می نویسم دوباره خاطراتی از سردی برف و تاریکی تمام رویا های شبانه من . می نویسم از سیاهی غم . از سردی سکوت و تاریکی دخمه ای که اطرافیانم برای من ساخته اند . شاید روزی من هم آزاد شوم . پس کی آن روز می رسد . دیوار های دخمه پر از جای چوب خط هایی است که نشان دهنده روز ها . شب های اسارت من در دخمه است . چه زیاد است . در گوشه ای می نشینم و سرم را در بازوانم مخفی می کنم و به حال خود می گریم .
هاهاها. این صدا پژواک خنده های من است که بوی پوچی می دهند . از چیزی که برایم یاد آور زندگی باشد هیچ خبری نیست . همه چیز بوی غم و تنهایی میدهد . دیگر حتی صدای طپش قلبم یا طپیدن نبضم را به زور احساس می کنم . دستانم را با بخاری که از دهانم خارج میشود گرم می کنم افسوس که دیری نمی پاید که دوباره سرما بر من چیره می شود .
سرما فرصت فکر کردن را از من ربوده است به ناچار زیپ لباسم را بالا می کشم . دوست دارم گرم بشوم در این بوران یک درجه هم امیدوار کننده است . گرما هم خیلی وقت است مرا نا امید کرده است . موج سرما چشمانم را آزرده می کند با نا امیدی سعی در باز نگه داشتن چشمانم می کنم . در این سرما بیدار ماندن هم مکافاتی است. باز هم تاریکی و سرمای دخمه از من پیشی گرفتند.چشمانم را می بندم.
دوست دارم ورای این تنهایی را کشف کنم به دیوار های این دخمه که در آن اسیر ام دست می کشم زبر است . برگی در دست دارم .برکی است سبز چه لطیف است با خود زندگی را بِادم می آورد . باز هم در سیاهی فرو می روم در دخمه ام نشسته ام و برگی زرد و خشک شده در دستانم است. باز هم رویا ای مرا ربوده بود .
در شبی تاریک سرد در سکوت قدم بر میدارم برگ ها زیر پایم خرد می شوند صدای خورد شدن برگ ها در گوش من طنین می افکند . دستانم بی حس ام را در جیب هایم فرو می برم تا سرما که سراسر وجودم را گرفته فرصتی برای فکر کردن به گذشته ام به من بدهد . فکر . چه کلمه بی مفهومی است. از اعماق فریاد می زنم . پس چرا این سرما مرا نمی برد ...
نشستم و توی افکار خودم به دنبال چیزی می گردم. صدایی می آید مثل صدای گام برداشتن . با خودم می گویم من که در اینجا تنها هستم . باز هم صدا می آید .با امیدواری بر می خیزم و به دنبالش می دوم . صدایی که سکوت دنیای مرا شکسته بود را می یابم به خود می خندم که چرا با صدایی که حاصل حرکت برگی در باد است هم امیدوار شده بودم.
اندیشه انسان آیینه ای است که خوب و بد اعمال را به او نشان می دهد.
توی وبلاگ آقای زاهدی یه تست شخصیت دیدم که خیلی خوشم اومد. این تست من بود شما هم برین انجام بدین جالبه
هنرمند
(تاثیر گذار، درونگرا، آرمان گرا، احساسی)
تو یک تیپ "هنرمند" هستی. خلاق، ماجراجو و عمیق. با وجود اینکه تو یک فرد درون گرا هستی، ایده های برتر و تاثیر گذارت اغلب به تو کمک میکنند که خودت را اثبات کنی، مخصوصا در مورد مسائل کاری. تو با پشتکار زیاد، قدرت خلاقیتت را به سوی کارهای سودمند سوق می دهی و چون همیشه از قلبت پیروی می کنی، به احتمال خیلی زیاد منطق نمی تواند مانعت شود. تو ذاتاً احساسات را درک میکنی و خوب بلدی که چطور احساسات دیگران را برانگیزی. ولی اگر کمی بیشتر خیال پردازی نکنی، دنیای واقعی می تواند برای تو زندانی از خجالت باشد. http://www.iranmatch.org/personality/index.php
|
حدود 3 سال پیش بر اثر یک سری اتفاقات از یه نفر کینه به دل داشتم . اون آدم باعث شده بود که راه
زندگی من عوض بشه و خیلی اتفاقات بد برای من بیفته. در تمام این 3 سال منتظر بودم اون به عاقبت
کار بدش برسه. همش این صحنه توی ذهنم بود که اون آدم می آد از من حلالیت می خواد. دیشب
فهمیدم که 2 ساله اون آدم فوت کرده. نمیدونم چرا ناراحت شدم . حس اینکه توی تمام این سالها
اون آدم رو نفرین می کردم و اون آدم دستش از دنیا کوتاه بوده برام خوشایند نبود.از دیشب سعی کردم
ببخشمش.امیدوارم روحش در عذاب نباشه.
پنج شنبه خیلی خوبی بود. بعد از مدتها یکی از دوستام که خیلی وقت بود ندیده
بودم رو دیدم و خیلی خوشحال شدم . بعد هم فیلم آواز گنجشک ها رو دیدم خیلی
قشنگ بود. بازی بسیار زیبای آقای ناجی و بقیه بازیگران فیلم ، فیلمبرداری خوب ،
موسیقی عالی و کلی چیز های خوب دیگه. مدتی بود که دیگه از سینما رفتن ناامید
شده بودم اما دیشب واقعا لذت بردم. این تعطیلیه دو روز و نیمه تا الانش توپ بوده تا
بقیه اش.