زندگی چیست ؟ اگر خنده است چرا گریه میکنیم ؟ اگر گریه است چرا خنده میکنیم ؟ اگر مر گ است چرا زندگی می کنیم ؟ اگر زندگی است چرا می میریم ؟ اگه عشق است چرا به آن نمی رسیم ؟ اگه عشق نیست چرا عاشقیم

دکتر شریعتی

--------------------------------------------------------------

می توان با یک گلیم کهنه هم روز را شب کرد و شب را روز کرد می توان با هیچ ساخت می توان صد بار هم مهربانی را، خدا را، عشق را با لبی خندانتر از یک شاخه گل تفسیر کرد می توان بیرنگ بود هم چو آب چشمه ای پاک و زلال می توان در فکر باغ و دشت بود عاشق گلگشت بود: میتوان این جمله را در دفتر فردا نوشت خوبی از هر چیز دیگر بهتر است.

--------------------------------------------------------------

رنج تلخ است ولی وقتی آن را به تنهایی می کشیم

تا دوست را به یاری نخوانیم،

برای او کاری می کنیم و این خود دل را شکیبا می کند

--------------------------------------------------------------

بیتوته ای زیر پلک چشمانت بنا کرده ام و با مردمان چشمت به زندگی نشسته ام پس هیچگاه چشمانت را به گریه وا مدار زیرا در یک چشم بر هم زدن سقف آرزوها بر سرم آوار خواهد شد.

--------------------------------------------------------------

در شهر ترانه هایم به دنبال اکسیر میگردم? اکسیری از عشق تا بتوانم قلب مرده ام را به زندگی ابدی پیوند بزنم ?به روزگاری دور از سردی و سیاهی. اکسیری که نور زندگی را بر آسمان آبی بی کران بتاباند و هر شب روزنه های بهشت را بر گنبد کبود نمایان سازد و انگاه دوباره عطر گل یاس از کوچه های صداقت بلند شود و بوی متعفن دروغ را از بین ببرد، اکسیری که شفابخش  پرندگان بال شکسته باشد تا دوباره نغمه ی «عشق» را در اوج آسمان بسرایند