ارسال
شده توسط فرزاد 1 در 87/8/9 9:39 صبح
هاهاها. این صدا پژواک خنده های من است که بوی پوچی می دهند . از چیزی که برایم یاد آور زندگی باشد هیچ خبری نیست . همه چیز بوی غم و تنهایی میدهد . دیگر حتی صدای طپش قلبم یا طپیدن نبضم را به زور احساس می کنم . دستانم را با بخاری که از دهانم خارج میشود گرم می کنم افسوس که دیری نمی پاید که دوباره سرما بر من چیره می شود .