نقطه سر خط . می نویسم دوباره خاطراتی از سردی برف و تاریکی تمام رویا های شبانه من . می نویسم از سیاهی غم . از سردی سکوت و تاریکی دخمه ای که اطرافیانم برای من ساخته اند . شاید روزی من هم آزاد شوم . پس کی آن روز می رسد . دیوار های دخمه پر از جای چوب خط هایی است که نشان دهنده روز ها . شب های  اسارت من در دخمه است . چه زیاد است . در گوشه ای می نشینم و سرم را در بازوانم مخفی می کنم و به حال خود می گریم .