بنام یگانه حق

 

این نوشته رو دوست خوبم پلووتون برام فرستاده و خواسته بزارمش تو وبلاگم

ازش ممنونم

 

حرفام تو گلوم گیر می کنه و جرئت گفتنش رو ندارم. باور کن خیلی ها ناراضی ان اما همین جرات نوشتن واقعا هنریه که هرکسی نداره. چیزی نوشتم که می ترسم بذارم جایی که با اسم خودمه. از این می ترسم که منم مثل اون وبلاگ نویسه بشم. نمی دونم این مملکت که هیچ چیزش معلوم نیست چه بلایی می خواد سرم بیاره اما می دونم حتی اگه وبلاگ دیگه ای باز کنم و با اسم ناشناس باشم به این سرعت نمی تونم بازدید کننده هاشو برای پست هام زیاد کنم. منو می شناسی، وبلاگم زیاد اومدی و تاحالا زیاد ازت نظر داشتم و حتی تو لینک هامم هستی و منم تو لینکهات هستم! همیشه مطلباتو می خونم و قبلاها همیشه واسش نظر می ذاشتم اما حالا مثل موش کور از همه چیز، از زنده بودنم حتی از اسم واقعیم می ترسم.نمی دونم، می تونی برام مطلبی که می ذارم رو بذاری رو وبلاگت؟ البته مجبورت نمی کنم چون وقتی خودم جرئتشو ندارم انتظار داشتن از کس دیگه ای که بخواد واسم این کارو انجام بده توقع زیادیه اما اگر دیدی می تونی واقعا خوشحال می شم. آخرشم می خوای بنویس که این حرفهای تو نیست اما واقعا دلم می خواد خیلی چیزهارو به آدمهای اطرافم که بدون هیچ فکری حرفهاشونو پرتاب می کنن بگم. در هر صورت از اینکه می نویسی و از اینکه هستی ممنونم امین آزاد!

 

آدم خندش می گیره از این طرح هایی که شب خواب می بینن و صبح اجراش می کنن.

این همه پول هزینه ی این کارت سوخت ها و هوشمند سازی سوخت شد، این همه پول خرج شد که تو کل کشور تمام پمپ بنزین ها به هم مرتبط باشن و کارت خون باشن اون وقت این طرح قراره برداشته بشه...چند میلیارد تومان؟!

طرح آمار اقتصادی خانواده رو گذاشتن که مثلا به گفته ی خودشون مردم نباید تو یارانه گرفتن با هم برابر باشن، حالا همون جنسی که مثلا دو هزار تومان می خریدیم باید ده هزار تومان بخریم بعد هشت هزار تومان بریزن تو حسابمون! آخر این طرح هم مشخصه به کجا می رسه بعد یه مدت دیگه این پول ها رو نمی دن و تورممون می شه مثل کشور زیمباموه!

 

آقای رئیس جمهور هم که بعد از برگشت از سازمان ملل فرمودند که تمام جهان آرمان های جمهوری اسلامی رو از ما طلب می کردن، باید هرچی زودتر این مشکل های پیش پا افتاده ی جوون ها رو حل کنیم چون الان تمام دنیا چشم به راه برنامه ای هست که ما قراره بهشون بدیم چشم به راه آرمان های کشور ما هستن!! جالب تر از همه این بود که می گفتن اسرائیل چه حقی داره تو امور کشورهای دیگه دخالت کنه وقتی تو امور کشور خودش هنوز موفق نبوده و بعد خودش از فلسطین می گفت. 3 دقیقه ی اول حرفش هم که دعا های عربی خوند. من نمی دونم این رئیس جمهور نماد چی ما هست! برگشته گفته من از تمام امور مملکتی خبر دارم هر روز صبح از قصابی سر کوچمون قیمت ها رو می گیرم! یادمه واسه گوجه فرنگی هم یه همچین چیز مشابهی قبلا گفته بود. حالا هم که رهبر برگشتن گفتن تو برای 5 سال آینده برنامه ریزی کن من نمی دونم چرا خود آقای احمدی نژاد این حرفهایی که می زنه برای کشوری بدبختی که حالا رئیس جمهورشه عملی نمی کنه. برگشته گفته باید تو اسرائیل یه رفراندوم آزاد بشه اگر اسرائیل مطمئنه که مردم کشورش این حکومت رو می خوان. تو سازمان ملل گفته 98? مردم منو می خوان!! بعد هم مثال زدن واسه خبرنگار که فکر کن از 200 میلیون نفر که رانندگی می کنن 1 میلیون نفر خطا کار باشن ما که نباید به خاطر اون 1 میلیون نفر کار کنیم پس اون 199 میلیون نفر دیگه چی می شن در صورتی که نظام دموکراسی می گه همون 1 میلیون نفر مهمه که اون ها هم راضی باشن. من نمی دونم این آمار 98? از کجا به گوششون خورده شاید اون هم از همسایه های محل و شاید هم آمار "بلی" انقلاب رو به حساب خودشون می ذارن اونم مال 30 سال پیش! که تو این 30 سال می بینیم دبی که خاک خالی بود حالا چی شده!! اگه واقعا اونقدر مطمئنن که این ملت راضیه 98? این حکومت رو می خوان چرا خودشون رفراندوم آزاد برگزار نمی کنن؟! چرا رهبر برگشته گفته برای 5 سال دیگه برنامه ریزی کن، یعنی انتخابات سال دیگه کشکه و خیانت در امانت در حق رای های مردم می شه؟!

 

کشور ما یه کشور گرم سیره. بین دو خط... بی خیال جغرافیا، خودت اصلا مگه نمی بینی چقدر در سال ما آفتاب داریم؟! چرا وقتی انرژی هسته ای یه چیز از مدافتاده ای تو جهانه ما انقدر اصرار داریم که داشته باشیمش؟! تمام کشور های اروپایی آرزوی هوای کشور مارو دارن اونوقت ما که می تونستیم با نصف این هزینه ای که روزانه برای انرژی هسته ای و غنی سازیش به کار می ره از انرژی خورشیدی استفاده کنیم و این همه خطر رو به جون نخریم که اگه منفجر بشه تا شعاع 60 کیلومتر زندگی نابود شه و تا سالها خطرش تو محیط بمونه، احتمالا یه چیزی مثل هیروشیمای ژاپن که البته من فکر نمی کنم ما مثل ژاپنی ها لااقل بعد از این حادثه عرضه ی جمع کردن و دوباره شروع کردن رو داشته باشیم، بدون هیچ فکری از خودمون ما هم می گیم آره!! انرژی هسته ای حق ماست و کشورای دیگه دارن حق خوری می کنن!

چیز جالبی هم که هست گفتن بانک ها نباید سود بگیرن چون ربا حساب می شه در صورتی که مثلا کسی که سال 40 ازدواج کرده و مهریش 100 سکه باشه ارزش اون 100 سکه با نرخ روز حساب می شه اون وقت کسی که وام یک ساله می گیره با این نرخ تورم 25? تو کشور یعنی سال بعد همون قدر که گرفته پس بده!!مثلا یه انبوه ساز رو در نظر بگیریم که 1 میلیارد از بانک وام می گیره کلی هم خونه می سازه و بعد از فروشش هم کلی سود می بره اون وقت سال بعد باید 1 میلیارد پس بده؟! پس این پول تو جامعه چه جوری گردش پیدا می کنه؟! آقای احمدی نژاد با خوشحالی از وضعیت نابسامان اقتصادی آمریکا و بانک هاش صحبت می کرد اما انگار خبر نداره که بانک های ایران به خاطر همین صحبت ایشون دیگه وام نمی دن! و اینطوری می شه که رئیس بانک مرکزی استعفا می ده و واقعا آدم نمی دونه آینده ی کشور داره به چه سمتی می ره.

 

اگر نفتمون تموم شه ما چی داریم که به جهان عرضه کنیم و پول وارد مملکتمون بشه؟ چین هیچی هم وارد کشورهای دیگه نکنه عروسک هاشو داره که پولی که فقط از اون در می یاره 2برابر پولیه که ما از نفت در می یاریم، ترکیه با اینکه هیچ چیز خاصی برای دیدن نداره اما آمار جهانگردیش تو دنیا جزو اولاست. تازه تو میدون اصلی استانبول(تکویم) هم مجسمه رضا شاه رو گذاشتن به احترام آتاترک و تو خیابونی که به سمت بشیک تاش می ره عکس های آتاترک و رضاشاه رو گذاشتن که تو اون عکسها کوچیک بودن آتاترک نسبت به رضاشاه رو کاملا حس می کنی.حتی افغانستان هم نمی دونی از کشت تریاک و اینا چقدر پول در می یاره. این همه جای دیدنی که داریم، این همه جاهای تاریخی اون وقت دبی که خاک و آهنه که حتی تو خیابون هاش آدم رد نمی شه(!) و همه تو ماشینن یا تو بازار به خاطر کنسرت ها و امکانات اقامتی که می ده این همه...

چرا وقتی این همه آدم ناراضی ان سکوت می کنن و انتظار دارن کس دیگه بلند شه تا بعدا اگه دیدن بلایی سر اون آدم نیومد بلند شن و بگن آقا ما ناراضی هستیم! نه آمریکا می خوایم بیاد دخالت کنه نه جای دیگه، خودمون بیشتر از همه می فهمیم که ما چی می خوایم. حرف این نیست این حکومت بره، حکومت دیگه ای بیاد نه هرچیز دیگه ای که بیاد بدتر از این می شه. حتما هستن کسایی که تو این حکومتن و اونقدر دیدن و گرفتن که دیگه چشماشون سیر شده و بخوان دیگه واسه ایران کار کنن واسه این همه بدبختی که سرپوش می ذارن روش. ما تو عمق مشکل های روزمره ی خودمون غرق می شیم و وقت بیرون آوردن سرمونو نداریم تا بفهمیم 150 نفر مردن یعنی چی، هر روز چندصد نفر تو جاده مردن یعنی چی. برامون عادی شده، می بینی؟! مردن اونقدر عادی شده که می تونیم با انگشت هامون 150 نفر رو بشمریم، می تونیم 1500 نفر هم بشمریم. 15000 تا هم همین طور. می بینی؟! ما هم از مرگ سیر شدیم. اونقدر سیر شدیم که حالا بودن یا نبودش برامون فرق نداره و همچین به زندگی چنگ زدیم که نه، ما نمی میریم! وقتی یه دختر رو گشت ارشاد می گیره دورش جمع می شیم و تماشا می کنیم. اگه این دختر خواهر، زن، مادر یا فامیل ما بود، باز هم ما می تونستیم انقدر بی تفاوت باشیم؟ چه فرقی می کنه.

 

دین چیز قشنگیه که آدم باید باهاش ارامش پیدا کنه نه اینکه از ترسش هرکاری که می خواد زیر پوستش انجام بده. تمام دنیا بهترین لحظه هاشون، حتی عقدشونو تو کلیساشون انجام می دن اونوقت ما که دم از خدا و مسلمون بودن می زنیم مسجد جاییه فقط برای ختم و عزاداریهامون. حتی وقتی می ریم هم دیگه اون آرامش رو بهمون نمی ده. وقتی با خدا کار داریم و به یه جا نیاز داریم که دور از خودمون باشیم و باهاش حرف بزنیم مسجد دیگه اون جایی نیست که ما بتونیم.

می خوام صد سال بهشت نرم اگه قرار باشه به خاطر بهشت رفتن زمین خدا رو نابود کنم و با نابود کردن جایی ازش برم بالا و بگم دیگه بهشت مال منه! آخر تمام این حرفها فقط یادت باشه:

"خدا آن ملتی را سروری داد که تقدیرش به دست خویش بنوشت

به آن ملت سروکاری ندارد که دهقانش برای دیگران کشت"

 

البته مطمئن باش از سال دیگه خودم تو وبلاگم خیلی چیزها رو می نویسم، با اسم خودم. امسال درگیر مسائل دانشگاهیمم. تا الان خیلی اذیتم کردن اما سال دیگه، دیگه زیر دستشون نیستم و خودم پا به پای تو، طنز جدی سیاسی با اسم خودم می نویسم!
راستی، عیدت هم مبارک.

 

امین آزاد

راستی پلوتون عزیز داشتن یه وبلاگ و نوشتن توش اینقدر ها هم که فکر می کنی ترسناک نیست