به نام دوست

سلام عرض می‌کنم خدمت شما...

من به علت این که امتحاناتم از 27 خرداد شروع می‌شود فکر نکنم بتوانم از آن روز به بعد اپ کنم و از طرفی هم روز 29 خرداد روز فوت دکتر‌علی شریعتی است پس بر این شدم تا مطلبی را در مورد این چهره برای دوستاران بنویسم.

کتابهای این نوسنده را ورق زدم و کمی در وب جستجو کردم تا مطلبی بنویسم. مطلب‌ها تکراری بودند ولی با خودم گفتم باید برای این چنین روزی وصیت به همراه چند سخن زیبا از این نوسنده توانا را در وبلاگ بگذارم? و شروع کردم به استخراج جملات زیبا و...

 

دکتر علی شریعتی

 

اول چند جمله که از کتاب‌های مختلف ایشان برداشتم? را میگذارم بعد وصیت را در ادامه....

 

مطالب دلنشین از شریعتی:

 

از کتاب هبوط:

همیشه حرف‌هایست برای گفتن و حرف‌هایست برای نگفتن و ارزش هر انسان به اندازه حرف‌هایست که برای نگفتن دارد حرف‌هایی اهورایی و برامده از دل...

 

دفترهای سبز:

می خواستم زندگی کنم، راهم را بستند، ستایش کردم، گفتند خرافات است، عاشق شدم، گفتند دروغ است، گریستم، گفتند بهانه است، خندیدم، گفتند دیوانه است، دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم!

 

از کتاب نیایش:

خدایا، عقیده مرا از دست عقده‌ام مصون بدار و به من قدرت تحمل عقیده مخالف ارزانی کن...

خدایا، به من توفیق تلاش در شکست، صبر در نومیدی، رفتن بی همراه، جهاد بی سلاح، کار بی پاداش، فداکاری در سکوت، دین بی دنیا، مذهب بی عوام، عظمت بی نام، خدمت بی نان، ایمان بی ریا، خوبی بی نمود، مناعت بی غرور، عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت، و دوست داشتن، بی آنکه دوست بداند، روزی کن...

 

از کتاب هبوط:

رسالتی غیبی، با نوک انگشت کوچکش پلک های بسته ام را گشود.

نگاهم، بی‌تردید، به سوی او پر‌گشود. در او آمیخت. سیراب شدم، جان گرفتم، با مهربانی دستهایش، بازویم را گرفت.

کمکم کرد. برخاستم. او همچنان در من می‌نگریست، من همچنان در او می‌نگریستم.

گوئی از یک بیماری مرگبار، از زیر یک آوار، رها شده‌ام. خستگی قرن های سنگین و بسیار را ناگهان یک‌جا بر دوش‌های دلم می‌کشم. او همچنان با بازوان ترد و شکننده‌اش که دو محبت مجسم‌اند مرا گرفته است. گویی بیمار رنجوری را می‌برد.

گاه می‌افتم ، گاه می‌ایستم ، گاه می‌هراسم ، گاه تردید می‌کنم ، گاه دلم هوای بازگشت می‌کند، گاه...

اما او همچنان، با گامهائی که نه سست می‌شود و نه تردید را می‌شناسد می‌رود و مرا نیز همچون سایه خویش با خود می‌کشد. نمی‌دانم به کجا؟

اما هر چه نزدیک تر می‌شویم ، وحشت در دلم غوغائی بیشتر دارد. هر چه پیشتر می‌رویم هوای بازگشت در من بیشتر می‌شود. اما ، او گوئی مامور است. رسالتی غیبی چنان نیرومندش کرده است که هیچ نبایستی را در پیش پای رفتنش نمی‌بیند.

 

گفتگوهای تنهایی:

ایمان‌ ، موعود ، معبود

چقدر ایمان خوب است ! چه بد می کنند آنها که می کوشند انسان را از ایمان محروم کنند.

چه ستمکار مردمی هستند این به ظاهر دوستداران بشر ! (طرفداران آزادی و مدرنیسم و بَسا مدرن).

دروغ می گویند ، دروغ نمی فهمند یا می فهمند و نمی خواهند ، نمی توانند بخواهند ، اگر عشق نباشد چه آتشی زندگی را گرم کند ؟

اگر نیایش و پرستش نباشد زندگی را به چه کار شایسته ای صرف توان کرد؟

اگر انتظار مسیحی ، امام قائمی ، موعودی در دلها نباشد ماندن برای چیست؟

و اگر میعادی نباشد ماندن برای چیست؟

اگر دیداری نباشد دیدن را چه سود؟

دیده را فایده آن است که دلبر گر نبیند چه بود فایده بینایی را

اگر بهشت نباشد صبر بر رنج و تحمل زندگی دوزخ چرا؟

اگر ساحل آن رود مقدس نباشد بردباری در عطش از بهر چه؟

و من در شگفتم که آنها می خواهند معبود را از هستی بر گیرند چگونه انتظار دارند انسان در خلاء دم زند؟

ایمان چه دنیای زیبا و پر از عجائبی است( گویی که )جهان دیگر در همین جهان است.

کوچه و بازار ، شهر و باغ و آبادی و طوبی و روح و پری و گل و میوه و شیر و عسلش در همین زمین است( روایتی در اصول کافی که بهشت در لای همین دنیا پیچیده است ).

 

بدون منبع:

خداوندا اگر روزی بشر گردی... زحال ما خبر گردی... پشیمان می‌شوی از قصه خلقت... از این بودن، از این بدعت... خداوندا تو می‌دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است... چه زجری می‌کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است.

 

*هرکس از دوستان می‌داند منبع آخری چیست بگوید، خودم بسیار مشتاقم بدانم.

 

برای دیدن وصیت نامه دکتر علی شریعتی که خواندن آن خالی از لطف نیست به ادامه مطلب بروید.